خلاصه داستان سریال هرجایی قسمت ۳۱ + زیرنویس و دوبله

سلام همراهان عزیز استارا خبر.

در این بخش خلاصه داستان سریال هرجایی قسمت 31 را آماده کردیم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال هرحایی (تردید)

سریال هرجایی قسمت 31

در عمارت اصلان بی، گونول به میران می گوید: «حالا که ریان را با خودت نیاورده ای معلوم شد که خبرهایی که شنیده ایم حقیقت دارد. آزاد و ریان به زودی ازدواج می کنند. »

میران با ناراحتی به اتاقش می رود و عزیزه نزد او می رود و علت ناراحتی اش را می پرسد.

میران در جواب او سوال می کند که پدر و مادرش چگونه ازدواج کردند؟ آیا همدیگر را دوست داشته اند؟

عزیزه با دودلی می گوید: «آنها عاشق هم بوده اند. هازار به ناموس مادرت چشم دوخت و باعث مرگ آنها شد. »

میران با خشم می گوید: «امروز او را بر سر مزار مادرم دیدم. گفت به غیر از دوست داشتن مادرم گناهی ندارد. »

عزیزه به خشم می آید و می گوید: «شاداغلوها بدذات هستند. پدر و دختر فریبت دادند. تو عشق ریان را در قلبت جا دادی و او را به اینجا آوردی ولی او از پشت به تو خنجر زد! حالا نمی توانی نفس بکشی. انتقامت را فراموش کرده ای؟ »

میران فریاد می کشد: «من کسی را نمی بخشم و از انتقامم دست نمی کشم. توام ساکت شو! »

در عمارت شاداغلو، هازار به زهرا می گوید: «ما نباید اجازه دهیم این وصلت صورت بگیرد. ریان علاقه ای به آزاد ندارد. جهان و زنش هم راضی نیستند. »

زهرا می گوید: «ریان را از عمارت خارج می کنیم و بعد فکری به حال زندگی مان خواهیم کرد. »

هازار پیش ریان می رود و می گوید: «امروز میران را دیدم و کینه ی عمیقی را که به ما دارد را درک کردم. مغزش را با دروغ پر کرده اند. باید تو را از میران دور کنیم. »

ریان می گوید: «من فردا ازدواج می کنم. »

هازار می گوید: «اگر می دانستم ذره ای آزاد را دوست داری موافقت می کردم ولی تو باید از اینجا بروی. »

آزاد به اتاق ریان می آید و می خواهد دست او را بگیرد ولی ریان امتناع می کند.

آزاد با ناراحتی می گوید: «هنوز به آن بیشرف فکر میکنی؟ »

و ملتمسانه به ریان می گوید: «شاید روزی برسد که تو هم بتوانی من را دوست داشته باشی. »

و وقتی سکوت ریان را می بیند، می گوید: «بدان در هر حالی در کنارت خواهم بود. »

میران به عمارت شاداغلو می رود و در اصطبل منتظر می ماند و وقتی ریان به دیدن اسبش می رود با میران روبرو می شود.

میران می گوید: «نمی دانم چرا آمده ام. می خواهم کنارم باشی. »

ریان با خشم می گوید: «فردا با آزاد ازدواج می کنم! »

میران به آرامی می گوید: «تو او را دوست نداری. » و به ریان نزدیک می شود.

ریان سیلی ای به صورت او می زند و می گوید که از او متنفر است.

هازار به دنبال دخترش به اصطبل می آید و با هم به خانه برمی گردند.

درمانده تر از قبل می شود اما فکر ریان لحظه ای رهایش نمی کند.

او خواب می بیند ریان به او می گوید: «قلبم مثل آتش می سوزد. هرگز نمی بخشمت. »

و دست آزاد را می گیرد و با هم می روند. و میران از خواب می پرد.

در عمارت شاداغلو هم ریان در حالی که اسم میران را صدا می زند از خواب می پرد.

اشک هایش جاری می شود و می گوید: «قلبم درد گرفته. احساس می کنم هیچ وقت خانه ای نخواهم داشت و همیشه آواره خواهم بود. »

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ترکی تردید (هرجایی)  قسمت 31 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال هرجایی (تردید) قسمت 32 مراجعه فرمایید .

 

برای حمایت از آستارا خبر لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

 

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *