خلاصه داستان سریال هرجایی قسمت 105

سلام همراهان عزیز الو سریال در این بخش خلاصه داستان سریال هرجایی قسمت 105 را آماده کردیم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال هرجایی قسمت 79

سریال هرجایی قسمت 105

میران بعد از دریافت پیام ریان با عجله خودش را به کلبه می رساند ولی خبری از ریان نیست.

او داخل کلبه می شود و ریان یادگاری هایی از زندگی کوتاه خودش و میران را به وسیله نخی از دیوار های کلیه آویزان کرده و پیغامی با صدای ریان به میران می رسد که می گوید: کنار هم هستیم ولی با هم و برای هم نیستیم.

برای رسیدن دوباره به هم باید از همین کلبه شروع کنیم… اول آشنایی با تصادف ما همراه بود… میران از به یاد آوردن تمام لحظاتش با ریان، اشک می ریزد.

ریان توضیح می دهد که روی ان تاب که میران برایش ساخته بود عاشقش شده و بالاخره در کلبه به وصال هم رسیده بودند.

اما بهشتی که تصورش را کرده بود صبح روز بعد به جهنم او تبدیل شده بود.

و ادامه می دهد: گذشته ما پر از درد و رنج و در عین حال پر از عشق و شادی است… نمیتوانم از تو پنهان کنم که هنوز در مورد روزی که من را گذاشتی و رفتی ناراحتم و قلبم شکسته است. ما از هم جدا شدیم اما تو پشیمان شدی و برگشتی و حالا هم به هم بی اعتماد شدیم. من جلوی کلبه همان جایی که من را رها کردی منتظرت هستم…

میران با عجله بیرون می رود و ریان را می بیند. ریان می گوید: «از تو نمی خواهم بمانی، خودت تصمیم بگیر. »

میران با بغض می گوید: «آن روز که تو را اینجا تنها گذاشتم قلبم را هم با تو جا گذاشتم. من نتوانستم خودم را ببخشم چون گناه من نابخشودنی بود و نتوانستم از تو عذرخواهی کنم. کاش میتوانستم گذشته را برگردانم و خاطره آن روز شوم را از ذهن تو پاک کنم… »

ریان می گوید: «حالا میترسم من را تنها بگذاری و بروی. »

میران هم می گوید: «من هم میترسم تو را از دست بدهم. من از تو نه یک بار بلکه هزاران بار عذرخواهی می کنم… »

ریان گریه می کند و انگشتر ازدواجشان را به انگشت می کند و هردو در آغوش هم گریه می کنند و به هم قول می دهند که دیگر همدیگر را ترک نکنند. آنها تا صبح کنار هم می نشینند و بعد ریان می گوید: «قول بده هر اتفاقی افتاد و هر مشکلی پیش آمد از عشقمان نگذری. »

میران قول می دهد و او هم از ریان قول می گیرد که هر راهی را انتخاب کرد ریان از او حمایت کند.

آزاد که تمام شب را با خودش درگیر بوده بالاخره تصمیم می گیرد برای حفظ جان ریان که تنها عشق اوست با الیف ازدواج کند. الیف که در حال آماده شدن برای رفتن به لندن است تلفن آزاد را با خوشحالی جواب می دهد و قرار می گذارند که همدیگر را ملاقات کنند.

میران دست ریان را می گیرد و با هم به روستای مادر میران می روند. پیرزن که سال ها منتظر تنها نوه اش بوده دم در می آید ولی میران حس نزدیکی به او ندارد و دوباره به سمت ماشینش برمی گردد. ریان می گوید: «اگر یک بار او را بغل کنی و بوی مادرت را از او بگیری به او محبت خواهی کرد. »

ولی میران می گوید که آن زن برایش غریبه است و حسی ندارد.

این بار هردو به داخل خانه روستایی می روند. میران می پرسد: «چرا دروغ گفتی و خودت را از اول درست معرفی نکردی؟ چطور این همه سال توانستی از تنها نوه ات دور باشی؟ من سال ها دنبال بوی عطر مادرم همه جا را گشتم و تو این همه سال این را از من دریغ کردی. »

پیرزن می گوید: «عزیزه تهدیدم کرد و ترسیدم به خاطر من آسیبی به تو بزند. اما فقط جسمم به این روستا برگشت. روحم پیش تو جا ماند. »

سپس لباسی را که با دست خودش برای میران بافته بود نشان می دهد و گریه می کند و از میران می خواهد که بغلش کند.

میران در نهایت مادربزرگش را محکم در آغوش می گیرد و گریه می کند.

سپس همگی به عمارت اصلان بی برمی گردند و میران عزیزه را صدا می زند و همه اهل منزل در حیاط جمع می شوند.

شوکران به همراه ریان وارد عمارت می شوند و میران می گوید: «این مهمان عزیز مادربزرگم است. » همه با تعجب و ناباوری به هم خیره می ش

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ترکی تردید (هرجایی)  قسمت 105 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال هرجایی (تردید) قسمت 106 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

 

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

 

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *