خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 325
همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 325 را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.
ثانیه از غفور علت کمک به بهیجه را می پرسد، زیرا میداند که شوهر او بی دلیل به کسی کمک نمیکند. غفور میگوید که بهیجه کمر درد داشته و او دلش برای بهیجه سوخته و کمکش کرده است. ثانیه که میداند غفور دروغ میگوید، کلافه می شود.
دمیر با تکین تماس میگیرد و بابت کار مژگان گلایه میکند. تکین که از بیرون کردن گولتن و چتین خبر نداشته، شوکه شده و میگوید که اگر او موضوع را میدانست اجازه این کار را نمیداد و خودش با مژگان صحبت میکند.
در خانه بهیجه با حرص از دمیر و زلیخا بدگویی میکند و عصبی است. مژگان به او خبر میدهد که ایلماز برای کرمعلی پول کنار گذاشته است و او دیگر ناراحت است. بهیجه با شنیدن این حرف خوشحال می شود. مژگان میگوید که پول در حساب کرمعلی است و او در سن بیست و یک سالگی میتواند پول را برداشت کرده و خرج کند. بهیجه به شدت شوکه و عصبانی می شود و با داد و فریاد میگوید که پس تکلیف او چه می شود و چگونه باید زندگی کند. مژگان از حرف بهیجه شوکه می شود.او متوجه می شود که بهیجه فقط به فکر خودش بوده و حرفهای تکین در مورد او درست بوده و او اصلا ذره ای نگران کرمعلی نبوده است. او با عصبانیت به بهیجه میگوید که دیگر با او کاری ندارد و نمیخواهد او را ببیند.سپس بیرون میرود.
تکین به بیمارستان پیش مژگان می رود و بابت عمارت از او گلایه میکند. مژگان با ناراحتی میگوید که حق با اوست اما بهیجه به خاطر نارضایتی از خانه باعث شد تا او چنین تصمیمی بگیرد. سپس میگوید که تازه به حرف تکین رسیده و فهمیده است که بهیجه فقط به فکر خودش بوده است.او از تکین خجالت میکشد و میگوید که به استانبول خواهد رفت، اما تکین میگوید که مژگان دختر اوست و خانه او به مژگان تعلق دارد و حق ندارد جایی برود. سپس او را دلداری میدهد و میگوید که همیشه حامی اوست.
فادیک و ثانیه در آشپزخانه هستند که ناگهان راشید وارد می شود. آنها شوکه می شوند. راشید بسته کادویی در دست دارد و برای دلجویی از فادیک آمده است. فادیک با عصبانیت از او میخواهد که برود و حاضر نیست او را ببیند. راشید مدام معذرت خواهی میکند. سپس برای آنها تعریف میکند که روز عروسی عمو و زن عموی او از روستا در حال آمدن به آنجا بودند که در جاده تصادف کرده و او مجبور شده بود از آنها پرستاری کنند. ثانیه میگوید که او میتوانست تماس بگیرد و خبر بدهد. راشید میگوید که روستای آنها تلفن ندارد. فادیک قانع نمی شود و از راشید میخواهد بیرون برود و کادوی او را نیز به زمین پرت میکند.
بهیجه دوباره غفور را صدا زده و به او دستور میدهد که زباله ها را از روی زمین تمیز کند. غفور از او میخواهد که کاری با او نداشته باشد زیرا دمیر دیدن او را قدغن کرده و برای غفور بد می شود. بهیجه اهمیتی نداده و دوباره خواسته خود را با تهدید تکرار میکند.
غفور با حرص و عصبانیت در حال جمع کردن زباله های دم خانه بهیجه می شود. کمی بعد بهیجه با لیست خرید پیش غفور آمده و از او میخواهد که سفارشاتش را بخرد. غفور عصبی شده و میگوید که او انقدر پول ندارد. بهیجه میگوید که به او ارتباطی ندارد و خریدهای خود را میخواهد.
عمو شادی به شرکت پیش زلیخا می رود و به او میگوید که عجیب است که هیچکس از راننده تاکسی ها بازجویی نکرده است تا متوجه بشوند که چه کسی هولیا را تا خرابه ها رسانده است. او میگوید که خودش این کار را میکند. سپس میگوید که چیزهای مشکوکی در مورد بهیجه پیدا کرده که تا زمان اطمینان به صحت آنها چیزی نمیگوید.
امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 325 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 326 مراجعه فرمایید.
برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید
نکته خیلی مهم :دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم.