خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 170
همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 170 را برایتان آماده کرده ایم.
امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.
شب همه به مهمانی فرماندار در کلوپ شهر دعوت هستند. زلیخا در حال حاضر شدن است و وقتی دمیر به اتاق می آید، مسحور زیبایی زلیخا می شود. آنها با هم به سمت کلوپ شهر می روند.
در خانه تکین نیز، ایلماز و مژگان حاضر شده اند. مژگان در کشوی ایلماز، چشم نظر را پیدا کرده و آن را در زنجیر میکند و به گردن خود می اندازد. ایلماز با دیدن گردنبند مژگان شوکه می شود. مژگان رو به تکین میگوید که این گردنبند را در کشوی ایلماز پیدا کرده و میداند که برای او خریده بود، سپس رو به ایلماز میگوید که طاقت نیاورد و آن را استفاده کرد. ایلماز چیزی نمیگوید. بهیجه از تکین به خاطر دعوتش تشکر میکند و آنها همگی می روند.
در کلوپ، دمیر و زلیخا با ایلماز و مژگان رو به رو می شوند. زلیخا با مژگان احوالپرسی کرده و چشم نظر عدنان را گردن او میبیند و جا میخورد. او به مژگان میگوید که خیلی گردنبند قشنگی دارد. مژگان میگوید که ایلماز برایش خریده است. زلیخا با حرص به ایلماز نگاه کرده و می رود. او کمی بعد، به عمد از دمیر میخواهد که با هم برای رقص بلند شود. ایلماز وقتی آنها را می بیند، عصبی می شود. تکین متوجه حال او می شود و دستش را روی شانه ایلماز میگذارد.
هولیا خودش به تنهایی به مراسم می آید زیرا دمیر و زلیخا خودشان رفته بودند. او تکین را میبیند و تکین پیش او می رود و مشغول صحبت و احوالپرسی می شوند. بهیجه سریع بین آنها می رود و از تکین میخواهد سر میز برگردد تا او تنها نباشد. تکین هولیا را به عنوان یکی از زنان قدرتمند چکوراوا معرفی میکند.
خطیب بهیجه را میبیند و در مورد او از ناجیه سوال میکند. او با نگاه معناداری بهیجه را زیر نظر دارد.
شرمین به کلوپ می آید و همه از آمدن او جا خورده و عصبی می شوند. صباح الدین و خانم دادستان با هم سر یک میز نشسته اند. شرمین سر میز آنها می رود و به عمد خودش را همسر صباح الدین معرفی میکند. صباح الدین از آمدن شرمین حرصش میگیرد. شرمین میگوید که به خاطر کار هولیا نتوانست به فرانسه برود و مدتی دیگر نیز باید پیش صباح الدین بماند.
بهیجه سر میز به مژگان هولیا را نشان میدهد و میگوید که اصلا از این زن خوشش نمی آید و حس خوبی به او ندارد.
ثانیه برای پخش کردن لباسهای مراسم ختنه بچه ها به منطقه کپر نشین می رود. او دختر بچه بانمکی را میبیند که اسمش اوزوم است. ثانیه متوجه می شود که مادر اوزوم مریض است. او از مادر اوزوم اجازه میگیرد تا امشب اوزوم پیش او بماند تا مادرش کمی بهتر بشود.
ثانیه اوزوم را همراه خود به عمارت می برد و لباسهای او را عوض کرده و به او غذا میدهد. غفور نیز از اوزوم خوشش آمده و با او سرگرم می شود و با هم بازی میکنند. ثانیه از دیدن این صحنه متاثر می شود.
شب هنگام خواب، غفور به هال آمده و ثانیه و اوزوم در اتاق می خوابند. اوزوم قبل از خواب مانند مادرش دعا میکند. سپس ثانیه را بغل کرده و میگوید که او بوی مادرش را میدهد. ثانیه با بغض او را بغل کرده و میخوابند.
امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 170 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 171 مراجعه فرمایید .
برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید
نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم