خلاصه داستان سریال استانبول ظالم قسمت ۴۶ + زیرنویس و دوبله

QVJTpCRRl-o
آگاه و شنیز به خانه جنک می‌رسند و جرن را آنجا می‌بینند. جرن, جمره را بهانه ی آمدنش می‌گوید و از اینکه جمره روی جنک تاثیر گذاشته به آگاه می‌گوید. آگاه با عصبانیت جرن را بیرون می‌کند تا تنهایی با جنک حرف بزند. شنیز جرن را می‌برد و در مورد رفتار سبک و روستایی جرن به او تیکه می‌اندازد.
آگاه به جنک می‌گوید: « این دومین باره که جلوی آدم های منو میگیری. بار اول بخاطر اینکه ندیم رو از توی آتیش نجات دادی چیزی بهت نگفتم. باردوم هم بخاطر مادرت کاریت ندارم. اما اگه سومی تکرار بشه دیگه پسر من نیستی» پس از رفتن آگاه، شنیز به پسرش آفرین می‌گوید زیرا جنک یک بزدل است که جسارت به اتمام رساندن کارش را ندارد.
جرن به خانه سرایداری می‌رود و به مادرش که نگران جمره است، می‌گوید جمره تمام شب را در آغوش جنک کاراچای سپری کرده. جیوان و سحر با شنیدن این حرفها بدحال می‌شوند. جیوان که از کوره در رفته و از عصبانیت شدید می‌خواهد به خانه جنک رفته و او را کتک بزند. او از نگهبانان آدرس خانه جنک را می‌پرسد ولی آنها پاسخی نمی‌دهند. ناگهان داملا سر می‌رسد و سویج ماشین را به جیوان می‌دهد. جیوان سوار ماشین شده و رانندگی می‌کند. او می‌خواهد از طریق داملا آدرس جنک را پیدا کند. داملا دلیل این عصبانیت جیوان را درک نمی‌کند و می‌گوید که جمره سن قانونی را گذرانده و تصمیمات زندگی اش را خودش می‌گیرد. او می‌گوید: « اگه من یه خونه بگیرم و شب با تو باشم. خواهرت میتونه بیاد منو کتک بزنه؟» جیوان این حرف های فمینیسم گونه ی داملا را نمی‌فهمد.
جمره در کوچه ها پرسه می‌زند و جایی برای رفتن ندارد. او یاد حرف جرن می‌افتد و گریه می‌کند. پس از مدتی پرس و جو برای کار، در یک کاباره برای خوانندگی قبول می‌شود. سپس به مسافرخانه کوچک و ارزانی می‌رود و یک اتاق می‌گیرد. او از تلفن اتاق به جیوان زنگ می‌زند. جیوان به آدرسی که جمره داده می‌رود. او و داملا به اتاق جمره می‌روند. جمره و جیوان شروع به بحث می‌کنند. داملا که معذب شده به جمره می‌گوید: « فکر کنید من اینجا نیستم» جیوان دادو بیداد می‌کند چرا که جمره شب گذشته در خانه جنک مانده است. جمره آرام می‌گوید: « خوشحالم که هنوز برات مهمم. دوست داشتن توام اینجوریه میدونم. همه منو ترک کردن حداقل تو تنهام نذار» جیوان دلیل دزدیدن ندیم را می‌پرسد زیرا که با این‌کارش همه را اذیت کرده است. جمره به یاد دوران کودکی مثالی می‌زند تا دلیل کارش را توضیح دهد. او می‌گوید: « وقتی بچه بودی دوچرخه نداشتی اما پسر همسایه داشت. یه روز دوچرخه اون گم شد و تو حیاط ما پیدا شد. همه فکرکردن که اونو دزدیدی و تو سکوت کردی. ولی حقیقت این بود که تو میخواستی پرنده زخمی ای که روی زمین افتاده بود رو نجات بدی. اونو با دوچرخه به دامپزشکی بردی اما پرنده مرد و نتوستی نجاتش بدی. برای همین انقد ناراحت بودی که حرف مردم برات مهم نبود.» جمره ادامه می‌دهد که او نیز نتوانست پرنده اش را نجات دهد و شکست خورده. او به برادرش می‌گوید که به هیچکس بدی نکرده است.
جنک نامه ای که جمره نوشته است را پیدا می‌کند و آن را می‌خواند. جمره نوشته که باید راهشان را از هم جدا کنند.
آگاه و شنیز به خانه می‌رسند. سحر جلو می‌آید تا از دخترش سوال کند. اما آگاه آنقدر عصبانی است که فریاد می‌زند و نمی‌خواهد در این مورد صحبت کند.
شب شنیز و آگاه دونفری برای شام به رستوران رفته اند و بگو بخند دارند. شنیز جدی می‌شود و می‌خواهد مسئله مهمی راجب پسرشان جنک بگوید.
جرن لباس خواب میپوشد و از ندیم می‌پرسد که آیا او زیباتر است یا جمره؟ ندیم به سختی نام جمره را می‌آورد. جرن با اطمینان به ندیم می‌گوید: « اون جمره ی خوش قلب و مهربونت میدونی کجاست؟ تو حرمسرای جنک کاراچای.» جرن فریاد می‌زند و جنک که برای دیدن ندیم آمده بود حرفهایش را می‌شنود. او دستان جرن را محکم می‌گیرد و با عصبانیت اخطار می‌دهد که دیگر با ندیم اینگونه رفتار نکند. جرن قیافه ای حق به جانب می‌گیرد و می‌گوید: « حتی اینم از من که مادر بچه تم مهم تره.» جنک بخاطر اینکه ندیم این حرف را شنید ناراحت می‌شود. جرن ترس جنک را مسخره می‌کند و می‌گوید که نگران نباشد زیرا ندیم نمی‌تواند حرف بزند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *