خلاصه داستان سریال ترکی آپارتمان بیگناهان قسمت 16

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان خلاصه داستان سریال آپارتمان بیگناهان قسمت 16 را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال آپارتمان بیگناهان قسمت 1

سریال آپارتمان بیگناهان قسمت 16

صفیه از جایش بلند می شود و با نفرت می گوید:«همه جام کثیف شد! هان این مرد میخواست منو بکشه! یه چیزی بهش بگو! » هان که میداند صفیه اغراق می کند، نگاهی به اینجی می اندازد و از صفیه می خواهد به خانه برگردند. صفیه با ناراحتی می گوید: «انقد برات بی ارزشم؟ یه بارم نشد از من دفاع کنی! » صفیه در خانه هم ول کن نیست و مدام غر میزند که هان اصلا طرف او را نگرفته. حکمت از سر و صدای او سر میرسد و می پرسد که چه شده؟ صفیه می گوید: «هان شانس اوردی من چیزیم نشد وگرنه بابا حسابشونو میرسید! » حکمت می گوید: «خوبه که چیزیت نشده دخترم. » صفیه بغض می کند و می گوید: «منو ببین از کی انتظار پدری دارم. » و به حمام می رود تا خودش را از کثافت ها تمیز کند!
ممدوح هم به خاطر این که صفیه انها را بی آبرو کرده حرص می خورد و تصمیمش را برای رفتن قطعی می کند. همان موقع اگه به اینجی پیام می دهد که دیگر نمی خواهد به خانه برگردد. اینجی بدون این که چیزی به ممدوح بگوید سعی می کند با اگه تماس بگیرد. بالاخره اگه جواب می دهد و می گوید که پیش پدرش است و قصد هم ندارد برگردد. اینجی وقتی این را می شنود عصبانی میشود و تصمیم می گیرد دنبالش برود. هان در کوچه او را می بیند و همراهی اش می کند. وقتی اینجی به خانه پدرش می رسد به اگه می گوید که زود وسایلش را بردارد که بروند اما اگه می گوید قصد برگشت ندارد و می خواهد پیش پدرش بماند. اینجی با عصبانیت می گوید: «میخوای پیش کسی که مامانمون رو کشته بمونی؟ » اگه می گوید: «اون یه اتفاق بود! تو شاید از بابا متنفر باشی اما اون هنوزم بابامونه. » همان موقع پدرشان از پشت سر جلو می آید و با بغض می گوید: «اینجی بذار ببینمت دخترم. » اینجی با نفرت به سمت او برمی گردد و فریاد میزند: «توی اون اتفاق مامانم نه تو باید میمردی! خدا لعنت کنه که خون تو تو رگهامه! » پدرش دست اینجی را می گیرد و از او می خواهد آرام باشد. اینجی با عصبانیت سعی می کند دستش را از دست او بیرون بکشد اما نمی تواند که هان سر میرسد و با نفرت گلوی پدرشان را فشار می دهد و با خشم او را به دیوار می چسباند. اینجی و اگه به زور هان را از پدرشان جدا می کنند و اینجی فورا با هان آنجا را ترک می کند. او که از رفتار هان شوکه شده با تعجب به او خیره می شود و می گوید: «یه لحظه فکر کردم نمیشناسمت. » هان می گوید: «پس بشناس منو. من نمیخوام کسی اذیتت کنه. »
وقتی صفیه غر زدن هایش را شروع می کند و به گلبن می گوید: «هان چسبیده به اون دختره و بابا هم به پسرش هیچی نمیگه! » حکمت حرف هایش را می شنود و آماده می شود و با گفتن این که می خواهد بیرون برود خانه را ترک می کند. اما وقتی صفیه از پنجره او را نمی بیند می فهمد که به طبقه پایینی رفته.
حکمت مقابل ممدوح می نشیند و از طرف صفیه از او معذرت می خواهد و از ممدوح می خواهد که آنجا بمانند و آنجا را ترک نکنند. و بعد اضافه می کند: «دخترم مریضه. عقلش سرجاش نیست و مسئولش منم. تو بچگی و جوونیش خیلی عذاب کشید و من به عنوان پدرش نتونستم مراقبش باشم… » ممدوح متاثر می شود و حکمت می گوید: «میخوام در مورد پسرم هم یه چیزی بگم. » ممدوح منتظر حرف او می ماند اما حکمت دوباره حرفش از خاطرش می رود می گوید: «اومده بودم بگم اینجا بمونین و ساختمون رو ترک نکنین. » و بلند می شود و می رود.
وقتی حکمت به خانه برمیگردد صفیه به او می گوید که چرا این کار را در حقش کرده و شرمنده اش کرده. حکمت می گوید: «رفتم از پدربزرگ دختری که بی آبروش کردی معذرت خواستم. درد تو منم. مقصر اصلی منم هرکاری میخوای بکنی با من بکن. به اونا کاری نداشته باش! اگه یه نفر تو این دنیا هست که لایق نفرتت باشه اون یه نفر منم. » صفیه که خیلی ناراحت شده می گوید: «من نمیتونم از تو متنفر باشم بابا. کاش میتونستم….»

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال آپارتمان بیگناهان قسمت 16 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه داستان سریال ترکی آپارتمان بیگناهان قسمت 17 مراجعه فرمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *