خلاصه داستان سریال ترکی اسم من ملک قسمت 159
همراهان عزیز سلام در این بخش خلاصه داستان سریال ترکی اسم من ملک قسمت 159 را برایتان آماده کرده ایم.
امیدواریم از مطالعه این قسمت لذت ببرید و با دوستانتان به اشتراک بگذارید.
ملک در اتاق کارگاه، نامه ای برای خلیل می نویسد و داخل آن میگوید که ازدواج با خلیل برای او یک رویا است، اما عمر او خیلی کوتاه است و ترجیح میدهد که این وصلت تا همیشه یک آرزوی قشنگ بماند.
سپس از احساسش برای خلیل نوشته و از او خواسته تا درکش کند. او نامه را به همراه حلقه روی میز میگذارد و بیرون می رود. خلیل نیز در طبقه پایین، ملک را میبیند و او را برای رفتن از کارگاه همراهی میکند.
آلپای بعد از رفتن آنها، مجسمه را در جایی پنهان میکند. سپس متوجه می شود که در قفل است و نمیتواند بیرون برود. او با کنعان تماس میگیرد و از او کمک میخواهد.
کنعان و شاگردش به آنجا آمده و کلید را باز میکنند. کنعان از اینکه آلپای دوباره در حال درست کردن دردسر است کلافه می شود. آنها سریع بیرون می روند تا کسی آنها را نبیند.
میتات و سیران مشغول رسیدگی و تمیز کردن داروخانه برای افتتاحیه فردا هستند.
کرم بعد از بازی فوتبال، دستمزد خودش را از آن مرد میگیرد. او همه پول را به آسلی میدهد. آسلی خوشحال شده و میگوید که پول ها را جمع میکند تا خانه ای بگیرد.
صبح روز بعد، همه اهالی خانه سیدعلی به مغازه سیران می روند. سیران نام داروخانه را به کاراداغ، فامیلی سیدعلی تغییر داده است. سیدعلی از نفیسه میخواهد که روبان را قیچی کند و داروخانه افتتاح بشود.
قدریه همچنان حرص دارد و عصبی است. محمود به او میگوید که سیدعلی به آنها نیز مغازه داده است. قدریه خیالش راحت می شود.
کسی که مجسمه عتیقه را به آلپای داده بود، با کنعان تماس میگیرد و میگوید که آلپای هنوز حساب و کتاب نکرده است. کنعان وقتی ماجرای مجسمه را می شنود، به شدت از آلپای عصبانی شده و با او دعوا کرده و او را کتک می زند و میگوید که او باعث دردسر شده و او را به زندان می اندازد.
آلپای تعریف میکند که مجسمه را داخل کارگاه گذاشته است تا خلیل را به جرم دزدی آثار تاریخی به زندان بیندازد. کنعان با خودش فکر میکند که تله ای برای آلپای بگذارد، برای همین در ظاهر کار آلپای را تایید میکند و دیگر چیزی نمیگوید.
وقتی ملک به کارگاه می رود، با خلیل صحبت میکند و میگوید که ازدواج آنها عاقلانه نیست . خلیل میگوید که هیچکس از تقدیر و فردای خود خبر ندارد و او حتی یک روز زندگی با ملک را ترجیح میدهد. ملک نگران بچه ها است.
خلیل میگوید که آنها مخالف نخواهند بود و حالا خودشان در مسیر زندگی خود هستند و سیدعلی کوچک نیز به خلیل علاقه دارد. ملک تایید میکند و دیگر چیزی نمیگوید.
بانو به داروخانه سیران می رود و بابت افتتاح آنجا تبریک میگوید. سپس به او با طعنه میگوید که وقتی او یک داروخانه دارد، بهتر است دیگر شوهرش در پارک با ارابه کار نکند و حداقل پیش او بیاید. سیران میگوید که او با کار میتات مشکلی ندارد و به زحمات او احترام میگذارد.
کنعان از شاگرد خود میخواهد که شب به کارگاه برود و مجسمه را پیدا کند و آن را بردارد. سپس به آلپای میگوید که شب به او خبر میدهد تا به پلیس زنگ بزند.
شب همگی در خانه سیدعلی جمع هستند. دفنه به اتاق ملک می رود و اتفاقی، دفتر خاطرات او را میبیند و مشغول خواندن می شود. کمی بعد ملک به اتاق می آید.
دفنه با بغض میگوید که دفتر را خوانده و فهمیده است که چرا ملک خلیل را رها کرده و با آلپای ازدواج کرده بود.
افراد کنعان بعد از تعطیل شدن کارگاه به آنجا می روند و همه جا را به دنبال مجسمه میگردند، اما آن را پیدا نمیکنند.
آلپای بدون هماهنگی با کنعان با پلیس تماس میگیرد و گزارش تخلف میدهد. کنعان با آلپای تماس میگیرد و میگوید که امشب برای نقشه مساعد نیست و به بعد موکول کنند، اما آلپای میگوید که دیگر دیر شده و او به پلیس خبر داده است. کنعان عصبانی شده و سریع از افرادش میخواهد از کارگاه بیرون بروند.
خلیل و میرزا در کوچه مشغول قدم زدن هستند و خلیل در مورد ملک با میرزا صحبت میکنند. آنها متوجه ماشین های پلیس می شوند که به سمت کارگاه می روند.سپس سریع به کارگاه می روند.
دم در کارگاه، پلیس ها اجازه ورود نمیدهند و میگویند که به جرم قاچاق آثار تاریخی در حال گشتن کارگاه هستند و کسی نمیتواند وارد شود. خلیل و میرزا شوکه می شوند.
امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال اسم من ملک قسمت 159 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال اسم من ملک قسمت 160 مراجعه فرمایید .
برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید
نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .