خلاصه داستان سریال ترکی حکیم اوغلو قسمت 17

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال حکیم اوغلو قسمت 17 را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال حکیم اوغلو قسمت 10

سریال حکیم اوغلو قسمت 17

زن بی خانمانی بین خرابه ها می گردد و دنبال کسی به اسم مرت است. ناگهان پلیس ها به انجا می ریزند و معتادها و بی خانمان ها را جمع می کنند که ببرند. زن فریاد میزند و می گوید: «ولش کنین اون منو میبره پیش مرت! » و روی زمین می افتد. پلیس ها او را به بیمارستان می رسانند.
اورهان به محمد علی می گوید: «زنه چهل سالشه و به خاطر دوز بالای مواد بستری شده. » محمد علی می گوید: «بی خانمان میتونه به معنی یه بیمار روانی بی پول باشه! » اورهان می گوید: «وظیفه ما اینه بدون تبعیض قائل شدن بین بیمارها حالشون رو خوب کنیم! » وقتی آنها بالای سر بیمار می روند، زن شروع به لرزیدن می کند و محمد علی می گوید: «داره گولتون میزنه نمیخواد از بیمارستان مرخص شه! » اما اورهان می گوید: «واقعا تشنج کرده! » و اقدامات لازم را انجام میدهد.
آتش به پلی کلنیک می رود. زنی مراجعه کرده که می گوید سردرد بدی دارد. آتش با معاینه او و فهمیدن این که گربه دارد می گوید: «به خاطر آلرژی به گربه براتون آنتی هیستامین مینویسم. » زن می گوید که دوست ندارد زیاد دارو مصرف کند و آتش کلافه می گوید: «پس یا از شر گربه تون خلاص شین یا خودتون از اون خونه برین! » همان موقع اورهان به دیدن اتش می آید و می گوید: «محمد علی زنه رو معاینه الکی کرد و بعد هم میگه داره فیلم بازی میکنه! عضلات دست زنه به خاطر تشنج منقبض شد! محمد علی اصلا نمیتونه زنه رو تحمل کنه و حتی نگاهش هم نمیکنه! میخواد دست به سرش کنه بفرستتش بره. »
آتش اکیپ را جمع می کند تا در مورد بیماری زن صحبت کنند. محمد علی وقتی این را می فهمد می گوید: «ببینید بی خانمان ها دو چیز رو خوب بلدن! یکی ادای مریض ها رو در آوردن و دو گول زدن آدم ها! » اورهان شروع به بحث با او می کند و آتش کیف زن را روی میز خالی می کند تا حداقل نشانی از او پیدا کنند. محمد علی سرنگ را از بین وسایل بیرون می کشد و می گوید: «انسولین تو کیفشه! » اما آتش بدون در نظر گرفتن بدبینی های او، از زینب و امره می خواهد تا 24 ساعت به زن سرم وصل کنند و تحت نظرش بگیرند.
آتش دوباره با اصرار ایپک به کلینک برمی گردد. دو پیرمرد منتظر او هستند. یکی از پیرمردها می گوید: «بابام این اواخر یکم بی حال و مریض احواله. » وقتی آتش می فهمد که پیرمرد نود سالش است می گوید: «خب این طبیعیه! » اما پسر پیرمرد اصرار می کند تا آزمایش ها را انجام بدهند و آتش هم قبول می کند.
زن مشغول کشیدن نقاشی است و مدام اسم مرت را می آورد. ناگهان فریاد میزند و وقتی امره و محمد علی سعی می کنند آرامش کنند، زن مچ دست محمد علی را محکم گاز می گیرد.
در کافه تریای بیمارستان، پسر پیرمرد نود ساله به دیدن آتش می رود و مقداری هم به او پول می دهد و می گوید: «میخوام بابام تو آسایشگاه بستری شه. میخوام از خونه م بره. خسته شدم. لازم نیست آزمایش ها رو انجام بدی ولی یجوری وانمود کن تا ببریم بستریش کنیم! »
محمد علی به خاطر وجود آن زن در بیمارستان خیلی عصبانی است و می گوید: «باید زودتر ازش ام ار آی بگیریم بفرستیمش بره! » امره هم فکری می کند و نوبت ام آر آی زن دیگری را با بیمار عوض می کند تا زودتر تکلیفشان با زن بی خانمان مشخص بشود اما متوجه می شوند به خاطر وجود سوزن جراحی در بدن زن، نمی توانند ام آر آی بگیرند. اپیک این موضوع را متوجه می شود و محمد علی را سرزنش می کند و به آتش هم می گوید: «اینارو از تو یاد گرفته دیگه! تا وقتی هویت زن رو نفهمین من اجازه آزمایش دیگه ای بهتون نمیدم. » اتش هم از محمد علی میخواهد به همان خرابه ای که زن را پیدا کرده اند برود و پرس و جو کند و خودش هم سوزن جراحی که در بدن زن گیر کرده را با عمل جراحی بیرون بیاورد تا بعضی چیزها مشخص بشود.
محمد علی به محل زندگی زن می رود و به پیرمردی در آن حوالی عکس زن را نشان می دهد. پیرمرد از محمد علی پالتویش را می خواهد تا حرف بزند! محمد علی به ناچار پالتو را به او میدهد و پیرمرد هم او را به سمت جایی که زن انجا می خوابیده می برد. محمد علی انجا دفترچه ی نقاشی ای پیدا می کند.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال حکیم اوغلو قسمت 17 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه داستان سریال حکیم اوغلو قسمت 18  مراجعه فرمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *