خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 1

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 1 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال روزگارانی در چکوروا

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 1

در تعمیرگاه،ییلماز، به حلقه هایی که برای خودش و زلیخا خریده نگاه میکند.

اوستا داخل آمده و حلقه ها را می‌بیند. او به ییلماز میگوید که به زودی به عنوان پدرش، برای او به خواستگاری می رود. ییلماز نگران برادر ناتنی زلیخا است که مخالف این ازدواج باشد.
زلیخا، به همراه برادر ناتنی خود ولی، و زن برادرش زندگی میکند. او خیاط است و در یک خیاطی مشغول به کار است.
ییلماز، زلیخا را به سینما برده و آنجا حلقه ها را به او نشان میدهد و میگوید که قرار است به خواستگاری اش بروند. زلیخا از طرفی خوشحال شده و از طرفی نگران مخالفت برادرش است.
ولی در قمارخانه‌ مشغول بازی است. او طبق معمول، مبلغ بالایی را به ناجی می بازد. ناجی که میداند ولی پول ندارد، غیر مستقیم علاقه اش به زلیخا را بیان میکند و به او میفهماند که در عوض بدهی اش، زلیخا را میخواهد.

چند روز بعد، افراد ناجی دم خانه ولی آمده و منتظر قرار او و تحویل دادن زلیخا هستند. ولی که راضی به این کار نیست، چاره ای ندارد و سر شب، به بهانه دوختن مانتو برای خواهر ناجی، از زلیخا میخواهد که همراه راننده ناجی به خانه آنها برود.

زلیخا از اینکه آن وقت شب باید چنین کاری انجام دهد، متعجب می شود اما به اصرار ولی سوار ماشین می شود. زن ولی که مطمئن است چیزی در این میان است، دلشوره دارد و وقتی ولی بیرون می رود تا چک های ضمانت را از ناجی پس بگیرد، سریع سراغ ییلماز می رود و ماجرا را به او میگوید.

خواهر ناجی در خانه، سر زلیخا را با نشان دادن پارچه گرم میکند تا ناجی به خانه بیاید.زلیخا مشکوک است و حس خوبی به بودن در آنجا ندارد. کمی بعد، در میزنند و خواهر ناجی از اتاق بیرون آمده و به ناجی میگوید که زلیخا داخل اتاق است، سپس می رود.

زلیخا متوجه قفل بودن در اتاق شده و نگران می شود.

ناجی داخل اتاق می آید و به زلیخا نزدیک می شود و قصد دارد به او تجاوز کند. زلیخا داد و بیداد میکند و همان لحظه، ییلماز داخل خانه می آید تا زلیخا را نجات دهد. او با ناجی گلاویز می شود. ناجی چاقویی در می آورد و به سمت ییلماز حمله میکند.

ییلماز در حین دفاع از خود، چاقو را به قلب ناجی فرو می کند. زلیخا به شدت شوکه می شود. ییلماز به همراه زلیخا سریع آنجا را ترک میکنند و به خانه اوستای ییلماز می روند و ماجرا را میگویند.
نیمه شب، ییلماز به اوستا میگوید که باید از استانبول فرار کند، زیرا افراد ناجی او را پیدا می‌کنند. اوستا به او پول میدهد و میگوید که مراقب زلیخا هستند.

ییلماز وقتی که زلیخا خواب است، با ناراحتی خانه را ترک کرده و به راه آهن می رود. کمی بعد، زلیخا بیدار شده و وقتی میفهمد که ییلماز رفته است، فوری خودش را به راه آهن رسانده و به زور داخل قطار می رود.

ییلماز از دیدن او شوکه می شود و میگوید که او باید برگردد، زیرا بودن با او برایش موجب بدبختی است، اما زلیخا میگوید که در هیچ حالتی ییلماز را تنها نمی‌گذارد.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا  قسمت 1 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 2 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.

 

 

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

 

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *