خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 107

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 107 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 104

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 107

صبح هنگامی که دختر نظیره میخواهد به مدرسه برود، روی پله ها نامه های جدید را می بیند و آنها را داخل کیف خود میگذارد و به مدرسه می رود‌.

دمیر به شرکت می رود. کمی بعد پلیس ها به شرکت آمده و دمیر را به خاطر شکایتی که از او بخاطر حمله مسلحانه به خانه تکین کرده بود، دستگیر کرده و با خود می برند.

در خانه، هولیا سینی غذای زلیخا را به اتاق می برد اما متوجه می شود او نیست. هولیا ابتدا تصور میکند که زلیخا دوباره فرار کرده است.

سپس میفهمد که در اتاق عدنان قفل است. او نگران شده و از ثانیه میخواهد که غفور را صدا بزند تا در اتاق را باز کنند. غفور به کمک آمده و آنها به سختی در را باز میکنند و زلیخا را با دستهای خونی و بیهوش می بینند.

هولیا شوکه شده و از غفور میخواهد که سریع به بیمارستان برود و دکتری را همراه خودش به خانه بیاورد و کسی متوجه قضیه نشود. در این میان، منشی دمیر با خانه تماس میگیرد. حامینه گوشی را جواب داده و منشی به او میگوید که پلیس دمیر را همراه خودش برده است.

در خانه تکین، او و ایلماز در مورد علت اعتراف حسین به تیراندازی صحبت میکنند و به این قضیه مشکوک هستند. نظیره که در حال تمیز کردن اتاق ایلماز است ، نامه ای به همراه حلقه های مژگان پیدا کرده و برای ایلماز می آورد. ایلماز نامه را می خواند و متوجه می شود که مژگان او را ترک کرده است.

او بی درنگ سوار ماشین می شود تا سراغ مژگان برود.
غفور در بیمارستان به دروغ به صباح الدین میگوید که حامینه مریض شده است. سپس دکتری امین را با خودش به خانه می برد.

در خانه، ثانیه و غفور سعی میکنند که دیگران متوجه قضیه نشوند. سحر و فادیک به کارهای آنها شک کرده اند.

دکتر دستهای زلیخا را پانسمان میکند. سپس به هولیا میگوید که تنها یک راه دارد تا حال زلیخا خوب بشود، و آن اینکه باید او را به بیمارستان روانی ببرند و بستری کنند.

هولیا برای این کار مردد و دو دل است اما دکتر میگوید که این تنها کاری است که می‌توانند انجام دهند. هولیا نگران عکس‌العمل دمیر است اما میداند که این کار به صلاح خانواده اوست.

ثانیه پنهانی بیرون رفته و ملافه های خونی را داخل سطل اشغال می اندازد.

سحر و فادیک او را تعقیب کرده و سراغ سطل زباله می روند و ملافه های خونی را می بینند.

ثانیه سراغ کارگران آمده و مدام به آنها کار میدهد تا درگیر باشند و در خانه کنجکاوی نکنند.

نظیره پیش تکین آمده و خبر میدهد که ایلماز سریع از خانه بیرون رفته است. وقتی تکین متوجه می شود که ایلماز در حال رفتن به آنکارا برای دیدن مژگان است، از اینکه او هنوز حالش خوب نشده و سرپا شده است کلافه می شود و دنبال ایلماز می رود.

او به ماشین ایلماز رسیده و او را نگه میدارد و از او میخواهد که برگردد و وقتی حالش خوب شد دنبال مژگان برود، اما ایلماز میگوید که آرام و قرار ندارد و حتما باید با مژگان صحبت کند.

تکین کهه نمی‌تواند ایلماز را قانع کند که به خانه برگردد، همراه او می رود.

مژگان نیز در حال رانندگی به سمت آنکارا است و به حرفهایی که در نامه به ایلماز گفته است فکر میکند.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 107 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 108  مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *