خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 130
همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 130 را برایتان آماده کرده ایم.
امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.
دمیر و هولیا به حیاط می روند و مشغول صحبت هستند. کمی بعد آنها میبینند که زلیخا سوار ماشینش شده و با سرعت بیرون می رود. دمیر میفهمد که او میخواهد به سراغ عدنان برود. او سریع سوار ماشینش می شود و دنبال زلیخا می افتد. او خودش را به ماشین زلیخا میرساند و با عصبانیت مدام بوق میزند تا او را منصرف کند. زلیخا بی اهمیت به دمیر با سرعت میراند.
ایلماز از تکین و صباح الدین میخواهد که به مژگان چیزی نگویند زیرا بخاطر قولی که به او داده بود تا اسلحه حمل نکند، مژگان خودش را در تیر خوردن ایلماز مقصر میداند. صباح الدین میگوید که او حداقل ۱۵ روز باید استراحت کند. ایلماز از تکین میخواهد بهانه ای برای مژگان پیدا کند.
تکین به بیمارستان می رود و به مژگان میگوید که ایلماز دنبال او گشته و پیدایش نکرده بود. سپس میگوید که ایلماز برای یک قرار کاری مهم به آلمان رفته است و باید با عجله می رفت و فرصت خداحافظی نداشته است.
زلیخا دم بیمارستان می آید و میخواهد داخل برود. دمیر جلوی او را میگیرد. زلیخا شروع به داد و فریاد میکند و میگوید که پسرش را میخواهد. دمیر نگران آبروی خود است اما زلیخا اهمیتی نمیدهد و به همه بلند میگوید که دمیر نمیگذارد او پسرش را ببیند. مژگان و تکین بیرون می آیند و همان لحظه زلیخا با عصبانیت رو به مژگان میپرسد که چه زمانی میخواهند ازدواج کنند.
مژگان متعجب می شود. زلیخا از حال می رود و سریع او را داخل بیمارستان می برند و به او سرم می زنند . وقتی که زلیخا به هوش می آید دوباره به مژگان میگوید که چرا زودتر ازدواج نمیکنند. مژگا دلیل سوال زلیخا را نمی فهمد و کلافه می شود .
او به دمیر پیشنهاد میدهد که زلیخا را پیش روانشناس ببرد. دمیر که علت رفتار زلیخا را میداند چیزی نمیگوید.
سحر در طویله مشغول نظافت است و غفور پیش او می رود. غفور میخواهد به سحر نزدیک بشود اما سحر با عصبانیت غفور میخواهد که از او فاصله بگیرد. او غفور را هول میدهد و پای غفور داخل پهن اسب می رود و کفشهایش کثیف می شود. او به خانه می رود تا کفشهایش را عوض کند. ثانیه پیش او آمده و میگوید که هولیا او را صدا می زند.
سپس وقتی کفشهای کثیف او را میبیند با او بخاطر رفتن به طویله دعوا میکند.
زلیخا و دمیر به خانه برگشته و عدنان را آورده اند. هولیا بابت آوردن عدنان دمیر را سرزنش میکند اما دمیر به او میگوید که به زودی بعد از پیدا شدن جنازه ارجمند آنها باید به استانبول بروند و نمی شود عدنان را آنجا بگذارد. هولیا به او حق میدهد.
زلیخا در اتاق مشغول بازی با عدنان است و از برگشتن او خوشحال است. دمیر به اتاق می آید و زلیخا از او بخاطر آوردن عدنان تشکر میکند. کمی بعد ژاندارمری دم در آمده و خبر میدهند که جنازه ارجمند پیدا شده است. هولیا تظاهر به ناراحتی و غافلگیری میکند و زیر گریه میزد. دمیر و زلیخا سعی دارند او را آرام کنند. دمیر برای تشخیص هویت می رود و زلیخا پیش هولیا می ماند.
فادیک از شنیدن این خبر ناراحت شده و گریه میکند.صبح روز بعد، دمیر و زلیخا و هولیا برای تشییع جنازه ارجمند میخواهند به استانبول بروند. هولیا پیش گولتن می رود و از او میخواهد همراهشان بیاید تا هوایش عوض بشود. گولتن قبول میکند. غفور از اینکه هولیا گولتن را می برد حرصش میگیرد و به ثانیه میگوید که هولیا از او اجازه نگرفته است. ثانیه از حرفهای غفور کلافه میشود.
امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 130 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 131 مراجعه فرمایید .
برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.
برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.
برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید
نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم