خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 218

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 218 را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 152

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 218

ایلماز سریع سراغ ژولیده رفته و در مورد قاتل جنگاور سوال میکند. ژولیده توضیح میدهد که ایوب، کارگر جنگاور او را کشته است. ایلماز داستان را باور نمیکند و میگوید که جنگاور اهل فحاشی نبوده و پول کسی را نیز نمی‌خورد. ایلماز تصمیم میگیرد به زندان برود و ایوب را ببیند. او در زندان از ایوب سوال میکند که چه کسی جنگاور را کشته است‌. ایوب اصرار دارد که خودش این کار را کرده است. ایلماز می‌گوید که مطمئن است او به خاطر پول جرم را گردن گرفته است. سپس سه برابر پولی را که گرفته است، به او پیشنهاد میدهد تا قاتل را معرفی کند. ایوب وسوسه شده ولی چیزی نمی‌گوید.
در بیمارستان، مژگان پیش صباح الدین می رود و می‌گوید که نمی‌خواهد پیش روانپزشک برود و هیچ مشکلی ندارد. صباح الدین سعی دارد او را متقاعد کند، اما مژگان راضی نمی شود. بعد از بیرون رفتن مژگان، شرمین پیس صباح الدین می آید. صباح الدین حاضر نیست با شرمین صبحت کند. شرمین از صباح الدین میخواهد که دوباره با هم ازدواج کنند. صباح الدین از حرف شرمین عصبی و کلافه شده و او را بیرون میکند.
شرمین به خانه رفته و فسون پیش او می آید. شرمین به فسون ماجرا را می‌گوید و کلافه است. فسون به او پیشنهاد میدهد که آشنایی پیدا کند و کاری کند که ژولیده از این شهر انتقالی بگیرد. شرمین از این ایده خوشش می آید.
ایوب برای خطیب خبر می فرستد که میخواهد او را ببیند. خطیب شبانه و با دادن رشوه به سرباز، به دیدن ایوب می رود. ایوب ماجرای آمدن و پیشنهاد ایلماز را به خطیب می‌گوید و از او میخواهد که چهار برابر پول را به او بدهد، وگرنه همه چیز را به ایلماز می‌گوید. خطیب کلافه شده و از او وقت میخواهد تا پول را برایش تهیه کند.
شب زلیخا دم خانه ثانیه می رود تا گولتن را ببیند، اما کسی خانه نیست. ایلماز نیز همان لحظه به خانه می رسد. زلیخا هنگام رفتن، پایش پیچ میخورد. ایلماز سریع پیش زلیخا می رود و دست او را می‌گیرد و کمکش میکند. زلیخا تشکر کرده و می‌گوید که مشکلی ندارد و به سمت خانه می رود. مژگان از پنجره آنها را میبیند و حرص میخورد.
بهیجه و تکین در خانه ایلماز هستند. مژگان ماجرا را پنهانی به بهیجه می‌گوید و کلافه است. بهیجه او را نصیحت میکند و میگوید که دیدن زلیخا و ایلماز در حیاط مشترک کاملا طبیعی است و بهتر است که دیگر سختگیری نکند زیرا با این کارها ایلماز را از خودش دور میکند.
هولیا یک پرستار جدید مخصوص نگهداری از هامینه به خانه می آورد.
غفور و چتین برای شام با هم بیرون می روند و مشروب می خورند. غفور با چتین درد دل میکند و از کودکی و سختی هایی که او و گولتن کشیده اند برای چتین صحبت میکند. چتین می‌گوید که به گولتن علاقه دارد و همه تلاشش را می‌کند تا او را خوشبخت کند. آخر شب، غفور به شدت مست شده و چتین او را به خانه می برد. ثانیه و گولتن از وضعیت غفور خنده شان می‌گیرد. ثانیه غفور را داخل می برد و می‌خواباند.
هنگامی که بهیجه و تکین می‌خواهند از خانه ایلماز بروند، هولیا داخل تراس است و آنها را می بیند. بهیجه متوجه هولیا شده و به عمد با حس پیروزی داخل ماشین می نشیند. تکین نیز نگاهی به هولیا انداخته و سوار ماشین می رود.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 218 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 219 مراجعه فرمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *