خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 282
همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 282 را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.
سودا را در مراسم تشییع جنازه هولیا، به جرم قتل هولیا دستگیر میکنند. سودا با فریاد میگوید که او گناهی ندارد و از دمیر میخواهد که چیزی بگوید. دمیر نیز با تعجب به او نگاه میکند و دخالتی نمیکند. او زیر تابوت هولیا را گرفته و همراه دیگران برای خاکسپاری می روند.
بهیجه در ایستگاه راه آهن منتظر ایستاده و سوار قطاری نمی شود . کمی بعد مژگان هراسان خودش را به راه آهن رسانده و بهیجه را پیدا میکند و با خواهش و شرمندگی از او میخواهد که همراهش برگردد و میگوید که اشتباه کرده و سودا قاتل بوده است. یهیجه برای او قیافه گرفته و نمیخواهد برگرد، اما مژگان به اصرار او را راضی کرده و سوار ماشین می کند. او مدام از بهیجه به خاطر تهمتی که به او زده معذرت خواهی میکند و تعریف میکند که پلیس ها در مراسم خاکسپاری، سودا را دستگیر کرده اند.
همه در مراسم خاکسپاری حضور دارند. دمیر، هولیا را داخل قبر گذاشته و روی او خاک میریزند. همه ناراحت هستند و گریه میکنند. بعد از خاکسپاری، تکین سر قبر میماند و میخواهد تنها باشد تا با عشقش وداع کند.
در کلانتری، دادستان برای بازجویی سودا به اتاق می رود. او از سودا میخواهد که اعتراف کند،اما سودا میگوید که او با این جنایت ارتباطی ندارد. دادستان میگوید که همه از خصومت هولیا و سودا خبر دارند. سودا با ناراحتی همچنان انکار میکند. دادستان، طلاهای هولیا را روی میز میگذارد و میگوید که آنها را در خانه سودا پیدا کرده اند. سودا شوکه می شود. دمیر به کلانتری آمده و به دادستان میگوید که اشتباه شده است و او مطمئن است که سودا چنین کاری نکرده است. دادستان طلاها را به او نشان میدهد. دمیر نیز متعجب می شود. بهیجه در ماشین مژگان، یادش می آید که روز قبل پنهانی وارد خانه سودا شده و طلاها را در کشوی اتاق او گذاشته بود. همچنین پاکت پولی که هولیا برای سودا آورده بود را از داخل کشو برداشته بود. هنگام خروج او، یکی از همسایه ها بهیجه را دیده بود.
سودا در کلانتری میگوید که او طلاها را برنداشته و حتما یکی داخل خانه گذاشته است. سپس میگوید که او هولیا را آخرین بار هنگامی که به خانه او آمده بود تا به او پول بدهد دیده بود. دادستان میگوید که در خانه او هیچ پاکت پولی پیدا نشده است. سودا درمانده و عصبی می شود.
دمیر سکوت کرده و خودش نیز متعجب است. سودا را به بازداشتگاه می برند. دمیر به خانه رفته و ماجرا را برای زلیخا تعریف میکند. زلیخا نیز متعجب شده و میگوید که امکان ندارد کار سودا باشد. دمیر میگوید که مدارک بر علیه سودا است و آنها مضنون دیگری ندارند. او میگوید که شاید روزی که هولیا پیش سودا رفته، حرفی زده و او را عصبانی کرده است و سودا نیز برای انتقام، چنین کاری کرده است.
مژگان و بهیجه به خانه می روند. بهیجه همچنان خودش را دلخور نشان میدهد و مژگان سعی دارد دل او را به دست بیاورد. بهیجه به مژگان میگوید که او هرگز بچه ای نداشته و مژگان را مانند دختر خودش میدانسته است. مژگان نیز دستان او را گرفته و میگوید که جز بهیجه کسی را ندارد و برایش مادری کرده است. سپس از او میخواهد که مژگان را ببخشد و همیشه کنارش باشد.
امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 282 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 283 مراجعه فرمایید .
برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید
نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم