خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 167
همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 167 را برایتان آماده کرده ایم.
امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.
شب در خانه تکین سر میز شام ، تکین میگوید که دمیر تبرئه شده است. ایلماز کلافه شده و نمیتواند بپذیرد.
او از اینکه تکین و مژگان از دمیر طرفداری میکنند عصبی می شود. بهیجه با طعنه به ایلماز میگوید که بهتر است کمی هم به فکر زن خودش باشد. ایلماز حرصش گرفته و از سر میز بلند می شود.
بعد از شام، مژگان پیش تکین می رود و با او درد دل میکند و میگوید که نمیداند چرا رفتار ایلماز با او عوض شده است و شاید به خاطر این باشد که بدون مشورت با او بهیجه را به آنجا آورده است. تکین چنین چیزی را انکار میکند و میگوید که او فقط به خاطر دمیر عصبی است.
مژگان میگوید که ایلماز قبل از دمیر نیز اینگونه بوده است. تکین به او اطمینان میدهد که چیزی نیست.
ایلماز به خانه ویلایی می رود. به خانه دمیر مهمان آمده است. ایلماز گولتن را پیدا کرده و پنهانی از او میخواهد که هر طور شده زلیخا را صدا بزند زیرا کار مهمی با او دارد. گولتن به بهانه عدنان، زلیخا را بیرون میکشد و پیش ایلماز می فرستد.
ایلماز به زلیخا میگوید که بلیت آلمان بدون تاریخ خریده است و او هر زمان که آماده باشد میتوانند فرار کنند. زلیخا کمی استرس میگیرد. او نگران مژگان است. ایلماز میگوید که لحظه آخر همه چیز را به مژگان میگوید زیرا قبل از آن ممکن است مژگان به دمیر خبر بدهد.
زلیخا بلیت ها را گرفته و به خانه می رود.
او شب هنگام خواب یاد روزهای آشنایی و اوایل عاشقی خودش و ایلماز می افتد. ایلماز نیز به زلیخا فکر میکند.
دمیر به مناسبت آزادی خود در عمارت جشن گرفته و به همه غذا میدهد. در عمارت همه مشغول کار هستند تا حیاط را برای پذیرایی آماده کنند. زلیخا قصد دارد همان روز به همراه ایلماز فرار کند.
گولتن نیز به او کمک کرده و وسایل عدنان را پنهانی آماده کرده و داخل ماشین زلیخا میگذارد.
ایلماز پیش تکین می رود و میگوید که بالاخره زمانش رسیده و میخواهد برود. او از تکین حلالیت می خواهد.
تکین برای او دعای خیر میکند و امیدوار است که تصمیم درستی گرفته باشد. ایلماز سپس حاضر می شود تا به بیمارستان برود و همه چیز را به مژگان بگوید و سپس سر قرار با زلیخا برود.
زلیخا در خانه مضطرب است. هولیا در شلوغی گاهی به زلیخا نگاه میکند و حواسش به او هست.
مهمانان میخواهند عدنان را ببینند و زلیخا عدنان را پیش آنها می آورد. سپس به بهانه خوابیدن عدنان، او را بغل کرده و داخل می برد.
او از در پشتی به سمت ماشین می رود. گولتن آمده و سریع او را بدرقه میکند و برایش دعای خیر میکند. زلیخا از زحمات گولتن تشکر میکند.
سپس سوال ماشین شده و با عدنان می رود.
او به جنگل در جایی که با ایلماز قرار گذاشته بود می رود و منتظر میماند و مدام به ساعت نگاه میکند.
ایلماز داخل بیمارستان می رود. مژگان با دیدن او متعجب می شود و تصور میکند که همکارانش ماجرا را به ایلماز لو داده اند.
ایلماز کنجکاو شده و میپرسد که چه اتفاقی افتاده است. مژگان جلو آمده و با اشتیاق دست ایلماز را گرفته و روی شکم خود میگذارد.
او به ایلماز میگوید که قرار است پدر بشود
ایلماز شوکه می شود.
امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 167 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 168 مراجعه فرمایید .
برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید
نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم