خلاصه داستان سریال ترکی ضربان قلب قسمت 3
همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ضربان قلب قسمت 3 را برایتان آماده کرده ایم.
امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.
روز بعد ، علی و ایلول با دوچرخه هایشان به مدرسه میروند…. شاگردان که از بالای پله ها آنها را نگاه میکنند، شروع به حرف زدن و غیبت میکنند که حتما چیری بین آنها هست… و وقتی انها در کنار هم هستند، یکی از دخترها از آنها عکسهای دونفره میگیرد…بهار که متوجه میشود گوشی را از او میگیرد و میرود.
روز بعد بهار پیش علی میرود و میگوید در مدرسه برای شما و ایلول شایعه درست شده است..علی میگوید : شاید هم تو این حرفها را درست کرده باشی و ممکنه حسودی میکنی. تو همه چیز در زندگیت داری ولی اون فقط امید داره… بهار میگوید: منم احساسات دارم و شما با من سرد هستید اما همیشه به اون لبخند میزنید. و با ناراحتی از انجا می رود.
روز بعد درمدرسه غوغایی شده چون در تابلو اعلانات مدرسه، همه عکسهای دو نفری استاد و ایلول موقع پیاده روی و دوچرخه سواری چسبانده شده است.ایلول زیر نگاه دیگران، عکسها را دیده و ناراحت میشود و از مدرسه بیرون می رود. علی هم ناراحت و عصبانی میشود.
در یک ساختمان قدیمی و خلوت، به دعوت اسما بهار انجا میآید که ایلول با او حرف بزند. او ناراحت است و میگوید: من حرفی با اون ندارم. ایلول به بهار میگوید: باید بگی که همه اونا فقط سو تفاهم بوده. بهار میگوید: نه…من خودم دیدمتون و شما با هم هستید. ایلول میگوید: من کار اشتباهی نکرده ام، ولی بهار میگوید: تو از من استفاده کردی تا خودتو به چشم استاد مهم بیاری. اسما از ایلول طرفداری میکند و بهار میگوید: تو همه را علیه من پر کرده ای… و ایلول را هل میدهد و بعد او را تحریک میکند که منو هم بزن تا اسما تو رو بشناسه….
ایلول عصبی میشود و او را هل میدهد و سر بهار به ستون میخورد و بیهوش میافتد…اسما خیلی میترسد و ایلول هم گیج شده است….. از طرفی بخاطر سهل انگاری اسما در روشن کردن آتش برای گرم کردن آنجا، آتش سوزی راه می افتد. ایلول بخودش می آید و با کمک اسما، بهار را روی دوشش گذاشته و از انجا بیرون میبرد.
سپس آتش نشانی و پلیس می آیند. شب هنگام، اسما به علی خبر میدهد که بهار در بیمارستان و ایلول در بازداشتگاه است. علی به ملاقات ایلول میرود و میگوید در دردسر بزرگی افتاده ای… ایلول میگوید: بخاطر من شما را هم اخراج میکنند و دیگه اینحا نیایید تا باز ما را با هم نبیبنند.این مشکل به من مربوطه.
غلی پیش بهار میرود و میگوید: راهی که داری میری اشتباهه…شکایت ات را پس بگیر و به مدرسه برگرد.
مادربزرگ به دیدن ایلول میرود و برایش غذا میبرد. ایلول میگوید: دیگه دیدنم نیا من ناراحت میشم… مادر بزرگ میگوید: من تو زندگیم از هیچ چیری نترسیدم، حتی از بیماری سرطان معده ام… ایلول جا میخورد و از او در این مورد میپرسد…او میگوید: چیز مهمی نیست دکتر گفته به جای دیگه سرایت نکرده و با یه عمل ساده بهتر میشه.
ایلول در بازداشتگاه میماند و گریه میکند.روز بعد علی وسایلش را از خانه مادر بزرگ برای ایلول می برد و به او میگوید: میخوام از اینجا برم…ایلول میگوید: کار درستی میکنی.
در مدرسه مدیر به علی میگوید که باید این مسله را یک طوری جمع و جورش کنیم..علی میگوید اگر اشتباهی هم شده از طرف من بوده و نباید به شاگردان کاری داشته باشید..و میگوید: من با بهار و پدرش صحبت کرده ام و بهارشکایتش را پس میگیره…..ایلول هم میمونه و درسش را میخونه . من میخوام استعفا بدم و قضیه تمام بشه..
ایلول از زندان ازاد میشود و به خانه برمیگردد و موقع عمل پیش مادربزرگش میرود. مادربزرگ میگوید: من زنده میمونم و فارغالتحصیلی تو رو میبینم…
موقع عمل کردن، جراح که پدر بهار است، به موبایلش جواب میدهد و با کسی قراری میگذارد…در این حین هنگام عمل اشتباهی میکند و بیمار خونریزی میکند. و هر کاری میکنند فایده ای نمیکند و مادر بزرگ می میرد…دکتر بیرون میآید و به ایلول میگوید: عمل خوب پیش نرفت و به اقوامش خبر بدهید که برای تشییع جنازه اش بیایند. ایلول با دکتر دعوا میکند و میگوید: ولی اون گفته بود عمل مشکلی نیست پس چه اتفاقی افتاده. مادربزرگ بزرک نامه ای برای ایلول نوشته و سفارش کرده که اگر اتفاقی برایش افتاد، حتماً درسهایش را خوب بخواند و دکتر بشود و پولی هم برایش در بانک گذاشته است.
امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ضربان قلب قسمت 3 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال ضربان قلب قسمت 4 مراجعه فرمایید .
برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید
نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم