خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 177

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 177 را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

 
سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 152

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 177

صبح در خانه، هولیا با زلیخا بحث میکند و میگوید که خوب میداند که او به خاطر جان ایلماز، از دمیر خواسته تا دست روی قرآن بگذارد. هولیا میگوید که شاید دمیر عاشق و کور باشد، اما او خوب میداند که زلیخا برای دمیر نقش بازی میکند.
غفور موتور خود را برای فروش به تعمیرگاه می برد، اما تعمیرکار قیمت پایینی می گوید که به درد غفور نمی خورد. او به دنبال پیدا کردن پول برای خطیب است.
بهیجه به بهانه صحبت کردن با تکین در مورد بچه ها، با او در کلوپ شهر قرار میگذارد. دوستان هولیا نیز در کلوپ شهر برای جلسه خیریه جمع شده اند و بهیجه را زیر نظر دارند. کمی بعد، تکین می آید و بهیجه با او از نگرانی به خاطر شرایط ایلماز و دمیر میگوید. هنگامی که هولیا به کلوپ شهر می آید، بهیجه با دیدن او به عمد به نشانه دلداری دست تکین را میگیرد تا هولیا را حرص بدهد. تکین با دیدن هولیا بلند شده و پیش او می رود تا با او سلام و احوالپرسی کند. هولیا سپس سر میز دوستانش می رود . آنها در مورد بهیجه کنجکاوی میکنند‌ . هولیا میگوید که او عمه مژگان است و از استانبول آمده است.
زلیخا برای کنترل بچه به مطب دکتر می‌رود. او در آنجا مژگان را می‌بیند. آنها مشغول صحبت می شوند و مژگان به عمد میگوید که ایلماز خیلی هوای او را دارد و به او در دوره بارداری رسیدگی میکند. زلیخا خودش را بی تفاوت نشان میدهد و سعی دارد حفظ ظاهر کند. ایلماز به مطب می آید و او و مژگان داخل اتاق دکتر می روند. زلیخا گریه اش میگیرد و بیرون می رود.
دکتر گوشی را روی شکم مژگان میگذارد و آنها صدای قلب بچه را می شنوند و خوشحال می شوند.
زلیخا به بیمارستان پیش صباح الدین می رود و او را بغل کرده و گریه می کند. او و صباح الدین بیرون آمده و زلیخا ماجرا را برای او تعریف میکند و پیس صباح الدین درد دل میکند. صباح الدین سعی دارد او را دلداری بدهد و می‌گوید که مطمئن است که ایلماز هنوز او را دوست دارد، اما سرنوشت را قبول کرده است. زلیخا میگوید که قصد داشت به ایلماز بگوید که او پدر عدنان است ، اما به خاطر اینکه او مژگان را ترجیح داد و به خاطر بارداری او ، ترکش نکرد، دیگر نمی‌خواهد که ایلماز این قضیه را بداند.
مژگان با خوشحالی از ایلماز میخواهد که امروز را با هم وقت بگذرانند زیرا روز خوبی برای آنهاست. ایلماز قبول میکند. آنها مقابل بیمارستان می روند و صباح الدین و زلیخا آنها را می بینند . ایلماز مژگان را بغل میکند‌. زلیخا با حرص و ناراحتی به صباح الدین میگوید که ایلماز از وضعیت خودش کاملا راضی است و حاضر به فرار با او نشد‌
غفور در طویله مشغول شمردن پولهای خود است. نوچه خطیب پیش او می آید و دوباره به او گوشزد می‌کند که خطیب به او اخطار داده است که زمانش رو به پایان است و باید زودتر پول را بدهد.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 177 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 178  مراجعه فرمایید .

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *