خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 286

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 286 را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 283

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 286

کسی که به بهیجه شلیک می‌کند، از ترس پا به فرار می‌گذارد. بهیجه روی زمین می افتد.
در خانه، تکین با ناراحتی کنار شومینه نشسته است. ایلماز پیش او می رود و از او میخواهد که با هم به سفر بروند تا حالش بهتر بشود، اما تکین می‌گوید که هیچ چیزی نمی‌تواند درد او را کاهش دهد. سپس می رود.
مژگان پیش ایلماز می آید و بابت اینکه بهیجه رفته است، به ایلماز طعنه می زند و می‌گوید که حتما او خوشحال است. ایلماز عصبی می شود. مژگان می‌گوید که بهیجه او را در برابر اذیتها و خرد کردن غرور مژگان توسط ایلماز حفظ میکرد. ایلماز می‌گوید که اگر او نگران غرور خود است میتواند طلاق بگیرد و برود. مژگان عصبی شده و بیرون می رود. او چمدان خود را جمع کرده و با عصبانیت تاکسی می‌گیرد تا برود. همان لحظه فکرت از راه رسیده و جلوی مژگان را می‌گیرد و سعی دارد او را آرام کند. مژگان قانع نمی شود و اصرار دارد که برود. او به فکرت می‌گوید که ایلماز به او گفته است که گورش را از خانه گم کند. فکرت متعجب شده و از مژگان میخواهد که خودش او را به فرودگاه برساند. سپس سوار ماشین می شوند. قبل از رسیدن به فرودگاه، مژگان چمدان باز شده بهیجه را لابلای بوته های فضای سبز میبیند و پیاده می شود. او از اینکه لوازم بهیجه روی زمین ریخته شوکه شده و نگران می شود. فکرت مژگان را به خانه برمیگرداند تا به دنبال بهیجه بروند.
در شرکت، چتین پیش ایلماز آمده. ایلماز به او می‌گوید که بعد از ازدواج با گولتن، به عمارت کوچک رفته و آنجا زندگی کنند. چتین ابتدا قبول نمیکند، اما ایلماز می‌گوید که او جای برادرش است و او را قانع میکند.
فکرت با ایلماز تماس می‌گیرد و خبر میدهد که بهیجه سوار هواپیما نشده و گم شده است. او از ایلماز میخواهد که به خانه بیاید و پیش مژگان باشد. ایلماز موضوع را به تکین نیز خبر میدهد و راهی می شود.
در خانه، خدمتکار به نظیره می‌گوید که مطمئن است که بهیجه دوباره نقشه ای کشیده است، زیرا شب قبل از رفتن با کسی تلفنی صحبت می‌کرد و از او خواسته بود دم فرودگاه منتظرش باشد.
در خانه دمیر، هامینه همچنان کفشهای هولیا را بغل کرده و به کسی نمی‌دهد. او از غم دوری دخترش ناراحت است و زلیخا و ثانیه سعی دارند او را آرام کنند.
دمیر و سودا در باغ میوه ها مشغول قدم زدن هستند. سودا از خاطرات جوانی خودش و عدنان با دمیر صحبت میکند و آنها از اوایل آشنایی خود حرف زده و تجدید خاطره میکنند. سودا می‌گوید که بودن در آن عمارت برایش سخت است و سنگینی نگاه دیگران را نمی‌تواند تحمل کند. دمیر می‌گوید که او امانت پدرش است و هولیا نیز دیگر او را پذیرفته بود. او اجازه نمیدهد که سودا برود و می‌گوید باید کنار آنها باشد. او به خاطر اذیت های دیگران و سنگ پرت کردن به خانه سودا ناراحت است و می‌گوید که دیگر او را تنها نمی‌گذارد. سودا از دمیر تشکر کرده و او را بغل میکند.
بهیجه به سختی خودش را روی زمین به سمت جاده می‌کشاند و سپس بیهوش می شود.
فکرت و چند نفر از افرادش در جنگل ها مشغول گشتن هستند. فکرت در راه برگشت، بهیجه را کنار جاده میبیند و او را سریع سوار ماشین میکند و به سمت بیمارستان می برد.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 286 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 287 مراجعه فرمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *