خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 30

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 30 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال روزگارانی در چکوروا

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 30

صبح،صباح الدین تازه ماجرای آتش سوزی شب گذشته‌ را می شنود و وقتی از خانه بیرون می آید ، با دیدن گولتن همراه او به رخت شور خانه می رود تا در مورد ییلماز سوال کند. گولتن با گریه میگوید که نمی‌داند چه بر سر ییلماز آمده است و حتی ممکن است زیر آوار سوخته باشد.

صباح الدین او را دلداری داده و میگوید که خبرش را میگیرد.

هنگامی که صباح الدین از آنجا بیرون می آید، فادیک دوباره آنها را با هم میبیند و مطمئن می شود که چیزی بین صباح الدین و گولتن است.

در خانه دمیر، هونکار به او میگوید که زلیخا سر زمین آمده بود و نزدیک بود که ماجرا را بفهمد. دمیر به او تاکید میکند که اجازه ندهد زلیخا از خانه بیرون برود.

عکاس به خانه دمیر می آید و آنها همگی حاضر می شوند تا عکسهای خانوادگی بگیرند. دمیر یکی از عکسها را برای چاپ در روزنامه تحویل میدهد.

صباح الدین با همکارانش در بیمارستان تماس گرفته و دنبال مشخصات ییلماز میگردد اما او را پیدا نمیکند.

شب، ولی به خانه دمیر می آید. هونکار با دیدن او شوکه می شود. شرمین وقتی ولی را میبیند، خودش را به خانه دمیر می رساند. او ولی را به دمیر، پسر دایی زلیخا معرفی میکند.

ولی روی مبل پیش آنها می نشیند و کمی بعد،زلیخا به همراه بچه وارد سالن شده و با دیدن ولی شوکه می شود. ولی میگوید که برای دیدن نورسیده دختر عمه اش آمده است. زلیخا با اکراه و کینه به ولی نگاه میکند.

او سراغ زن ولی را میگیرد. ولی می‌گوید که آنها طلاق گرفته اند.

کمی بعد، زلیخا به بهانه بچه به اتاق می رود. هونکار نیز برای خواباندن حامینه به اتاق می رود.

ولی به بهانه دست‌شویی، به اتاق زلیخا می رود. زلیخا با عصبانیت از او میخواهد که از آنجا برود.

ولی می‌گوید که حالا که او زن فرد ثروتمندی شده، باید به او رسیدگی کند. سپس جعبه جواهر او را پیدا کرده و یکی از گردن‌بند های زلیخا را برمیدارد.

هونکار متوجه نبود ولی شده و سریع به اتاق زلیخا می رود. ولی، زلیخا را تهدید میکند که به دمیر در مورد ییلماز خواهد گفت.

زلیخا گریه میکند و هونکار که ولی را از اتاق بیرون کرده، او را دلداری داده و می‌گوید که چنین اتفاقی نمی افتد.

ولی برای خواب به اتاق مهمان می رود. دمیر و هونکار به حیاط می روند. دمیر به هونکار می گوید که ولی پسر دایی زلیخا نیست و برادر ناتنی اوست که آدم درستکاری نیست. هونکار تظاهر به تعجب میکند. دمیر میگوید که خودش ماجرای ولی را حل میکند تا مزاحم آنها نباشد.

صبح روز بعد، ییلماز در خانه فکلی بیدار شده و تازه به خودش می آید.فکلی او را سر میز صبحانه می برد و میگوید که او سه روز بیهوش بوده است.

ییلماز با دیدن عکس خانوادگی دمیر روی روزنامه، جا خورده و عکس را با دقت نگاه میکند.

او با ناراحتی برای فکلی تعریف میکند که تمام این مدت بخاطر زلیخا سختی کشیده و به یاد او بوده، اما زلیخا به راحتی او را فراموش کرده و ثروت را انتخاب کرده است. فکلی به ییلماز میگوید که او از چیزی خبر ندارد و شاید درون زلیخا چیز دیگری باشد.

در خانه دمیر، هنگامی که ولی بیدار می شود، دمیر به بهانه بردن او به رستوران برای صبحانه، او را سوار ماشین کرده و بیرون می برد.

شرمین که برای ولی بورک درست کرده بود، از اینکه دمیر او را می برد حرصش میگیرد. از رفتارهای شرمین مشخص است که از ولی خوشش آمده است.

بعد از رفتن دمیر و ولی، هونکار به زلیخا میگوید که ولی دیگر نمی‌تواند به او آزاری برساند و او نباید از چیزی بترسد. سپس عکس خودشان در روزنامه را به زلیخا نشان میدهد.

زلیخا اهمیتی به عکس نمی‌دهد و فقط به این فکر میکند که فقط بخاطر پسرش باید همه چیز را در این زندگی تحمل کند.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 30 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 31  مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

 

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *