خلاصه داستان سریال ترکی زن قسمت 54

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ترکی زن (کادین) قسمت 54 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال زن قسمت 54

ییلیز تصمیم می گیرد که هرچه را میداند به بهار بگوید و برای همین وقتی بهار را تنها می بیند به طرفش می رود تا با او حرف بزند که همان لحظه جیدا سر می رسد و ییلز اعصابش خرد شده و از او می خواهد بیرون برود تا با بهار حرف بزند اما جیدا از سر لجبازی همانجا می نشیند.

آنها کمی با هم بحث می کنند و در آخر ییلز با عصبانیت از آنجا می رود.

بالاخره موقع عصر بهار مرخص می شود و خدیجه او را به خانه می آورد.

کمی بعد وقتی برای شام دور میز نشسته اند، انور رو به شیرین می گوید: «تو وسایلاتو بعد شام جمع کن چون خواهرت و بچه هاش تا وقتی درمانش تموم شه تو اتاق تو میمونن. »

شیرین جا می خورد و بهار می گوید که لازم نیست این کار را بکنند.

اما دوروک می گوید:« من تو اتاق خودمون راحت نیستم و اونجارو دوست ندارم. من اتاق خالمو میخوام. »

شیرین می گوید: «آره خب آخه قبلا تو یه خونه خیلی خوب زندگی میکردین خیلی عادیه اون اتاق رو نپسندی! قبلا تو قصر بودین؟! »

دوروک می گوید: «آره تو آپارتمان قصر بودیم. »

انور به شیرین دستور می دهد که زودتر وسایلش را جمع کند.

شیرین می گوید: «باشه! حتی اگه بخوای از این خونه هم میرم! »

خدیجه می گوید: «شیرین تو، تو اتاقت بمون. ما اتاقمونو به بهار میدیم. »

انور هم قبول می کند.

بهار که معذب شده است قبول نمی کند.

شیرین اعتراض می کند و انور به او می گوید که دیگر دخالت نکند.

وقتی همه مشغول خوردن شام هستند، شیرین به اتاق بهار می رود و گوشی او را پیدا می کند و شماره اش را پاک می کند.

خدیجه به اتاق شیرین می رود و از او می خواهد که با بهار بدرفتاری نکند.

و بعد هم می گوید: «فردا تو هم برای نمونه میای که خون بدی؟ »

شیرین از این حرف مادرش عصبی می شود اما بعد قبول می کند.

و به محض رفتن خدیجه در اینترنت ” موانع اهدای خون” را جستجو می کند.

حکمت به خانه برشان می رود و از او می پرسد: «جیدا چه غلطایی میکنه؟ دوتا دوتا لباس میپوشه تو کاباره. کی براش خرید؟ »

برشان می گوید: «میونه مون خوب نیست من نمیدونم. ولی لباساش رو ناپدری بهار براش دوخته! خیاط مردونه س ولی وقتی جیدا خواست اونم رد نکرد و مفتی براش دوخته! »

حکمت عصبانی میشود و برشان آدرس مدرسه بچه ها را می دهد تا به طریقی بتواند انور را پیدا کند.

انور و خدیجه و شیرین همراه هم برای اهدای خون می روند.

شیرین که از قبل قرص مسکن مصرف کرده نمی تواند خون بدهد و از این بابت خوشحال می شود.

بهار همراه بچه ها در راه رسیدن به خانه است که ماشینی با سرعت نزدیک می شود کم مانده او را زیر بگیرد.

بهار جلو میرود تا با راننده ماشین دعوا کند که با دیدن آن زن یاد گذشته و مادر سارپ می افتد.

بهار خشکش می زند که آیا او واقعا مادر سارپ است یا نه.

خدیجه همین که به خانه می رسد اتاق خودش و انور را برای بهار و بچه ها آماده می کند و انباری را هم برای خودشان.

شیرین به خاطر این کار او عصبانی می شود و به او می گوید: «چه خوب اتاقشونو تزئیین کردی! انگار که قراره تا آخر عمر اینجا بمونن. »

بهار و بچه ها صدای او را می شنوند و بچه ها می ترسند.

اما با دیدن اتاق جدید خوشحال می شوند.

خدیجه هم با دیدن خوشحالی آنها خوشحال می شود و لبخند می زند.

حکمت به همراه افرادش سراغ انور می رود و اول او را تهدید می کند که با جیدا چه کار دارد و چرا برای او مجانی لباس دوخته؟

انور به او توضیح می دهد و در آخر هم می گوید که او زنش را دوست دارد و جیدا برای او مثل دخترش است نه بیشتر.

حکمت هم حرف های او را باور می کند و به او می گوید که اندازه اش را بگیرد و برایش کتی بدوزد و حین اندازه گیری هم با او درد دل می کند و می گوید که جیدا را واقعا دوست دارد.

بهار به بختیار بقال زنگ می زند و از او شماره و آدرس محل کار مادر سارپ را می خواهد.

بختیار هم قول میدهد که آدرس او را برایش پیدا کند.

بهار به آدرس مورد نظر می رود اما می گویند که ژولیده دیگر در اینجا کار نمی کند چون گفته که پسرش دیگر پولدار شده.

بهار خشکش می زند و از آنجا می رود و به خانه می رود و چون در حال خودش نیست جواب سلام خدیجه و شیرین را نمی دهد.

شیرین از این رفتار او عصبانی می شود و به او می گوید: «تو مگه کی هستی؟ به صورتم نگاه کن من دارم با تو حرف میزنم. »

و مدام حرفش را تکرار می کند.

بهار هم عصبانی می شود و او را به دیوار می کوبد و می گوید که بس کند.

بعد هم می گوید: «تو چجور دیوونه ای هستی؟ تو باید همین الان تو بیمارستان بستری بشی! »

شیرین به مادرش نگاه می کند تا بلکه او چیزی به بهار بگوید اما خدیجه سکوت می کند.

شب که می شود شیرین وسایلش را جمع می کند و همراه لونت می رود.

خدیجه صبح به اتاق او می رود و وقتی می بیند که نیست نگرانش می شود و به انور هم خبر می دهد و به او زنگ می زند اما در دسترس نیست.

انور هم به لونت زنگ می زند اما لونت می گوید دیشب او را به خانه رسانده است.

انور و خدیجه آماده می شوند تا به دنبال او بروند.

بهار می پرسد که چه شده و خدیجه می گوید:« دخترم غیبش زده. به خاطر اینکه تو اومدی تو این خونه، اون پا شد رفت. »

زنی در خانه ای بزرگ و شیک کسی به اسم آلپ را صدا می زند. مرد، زن را می بوسد و می بینیم که او سارپ است.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال زن  قسمت 54 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال زن (کادین) قسمت 55 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از آستارا خبر لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

 

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *