خلاصه داستان سریال ترکی زن قسمت 71

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ترکی زن (کادین) قسمت 71 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال زن قسمت 71

جیدا از عارف می خواهد که به برشان زنگ بزند چون چند روزی است که جواب مادرش را هم نمی دهد.

عارف قبول نمی کند و جیدا اصرار می کند و در نهایت عارف به او زنگ می زند و برشان جواب می دهد اما زود قطع می کند.

عارف به دم خانه او می رود و می پرسد که چه شده است؟

برشان می گوید: «مامانم اینا میگن واسم خواستگار پیدا شده. 60 سالشه! »

عارف می گوید: «به خاطر همین افسردگی گرفتی؟ مبارک باشه. من رفتم! » برشان عصبی می شود.

وقتی عارف از خانه او خارج می شود بهار او را می بیند و ناراحت می شود اما به رویش نمی آورد.

عارف می خواهد به او توضیح بدهد اما بهار می گوید که نیازی نیست و می رود.

ییلز برای درد دل پیش بهار امده و گریه می کند و می گوید که تئومان دیگر او را دوست ندارد و حتی با بچه هایش هم بد رفتار می کند.

بهار می گوید که زیادی بزرگش می کند و بعد هم قضیه شماره معشوقه سارپ را که زن دیگری جواب داده را می گوید.

ییلز می پرسد که آن زن شماره را از کجا گرفته و بهار جواب می دهد: «گفت از اپراتو. گفت هرروز کلی آدم بهش زنگ میزنن. »

ییلز فکری می کند و می گوید: «چون زیاد زنگ میخوره حتما میگن دیگه با فلان خانم کار دارم. به اون زن زنگ بزن ببین شاید اون بگه که کیه. »

بهار قبول می کند و زنگ میزند اما کسی جواب نمی دهد و ییلز از بهار می خواهد که بعدا دوباره تماس بگیرد.

حکمت پسر جیدا را همراه خود اورده و به اپارتمان او می برد.

جیدا در را به روی حکمت باز نمی کند و حکمت از آردا می خواهد که بگوید مادر.

آردا هم می گوید.

جیدا این را می شنود و هیجان زده در را باز می کند و با گریه پسرش را در آغوش می گیرد.

حکمت با لبخند آنها را نگاه می کند.

بهار که از انور شنیده که دلیل سر زدن عارف به برشان چه بوده، شرمنده شده و پیش عارف می رود و از او معذرت خواهی می کند.

عارف با لبخند می گوید که ناراحت نشده و برعکس خوشش هم امده! بهار خجالت می کشد و می رود.

پیریل به پدرش زنگ می زند و می گوید: «حق با تو بود من نمیتونم به آلپ چیزی بگم وگرنه همه چیز تموم میشه. ما باید زودتر برگردیم به آمریکا. »

پدرش می گوید که همه چیز را خودش حل خواهد کرد.

سارپ برای دویدن به پارکی رفته و وقتی می نشیند تا خستگی در کند کسی او را به اسم سارپ صدا می زند و می گوید: « من امیرم. دوست مصطفی. من حتی زنتو که حامله بود رو هم یادمه. اسمشم بهار بود. مگه نه؟ خیلی وقته همو ندیدم. »

سارپ جا می خورد و می گوید که اشتباه گرفته است و فورا از آنجا دور می شود.

همان لحظه امیر به سوهات خان زنگ می زند و می گوید: «به نظرم باور کردم! » سوهات به او آفرینی می گوید.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال زن  قسمت 71 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال زن (کادین) قسمت 72 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

 

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *