خلاصه داستان سریال ترکی ستاره شمالی قسمت 26

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ستاره شمالی قسمت 26 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال ستاره شمالی قسمت 25

سریال ستاره شمالی قسمت 26

کوزی خشمگین به خانه برمی گردد. او همه چیز را پرت می کند و صندلی ها را می شکند‌ و خشم و عصبانیتش را خالی می کند‌.دخترها و پنبه از ترس،همگی در یک گوشه جمع شده اند،کوزی با داد و بیداد می گوید:« دوستت دارم ،تو هم مرا دوست داری.»
امینه از قمر میپرسد که چرا نمی گذارد این عروسی برگزار شود؟ قمر می گوید دوست دارد همه چیز مثل تصوراتش باشد و ییلدیز و‌ کوزی هم به عروسی بیایند.یاشار می گوید که آنها با هم آشتی نمی کنند و اگر هم آنها آشتی کنند، او کوزی را نمی بخشد که باعث شده بیست سال از بهترین دوستش ،شرف، دور بماند.قمر عصبی میشود. بویراز می خواهد او را آرام کند و بلند می شود تا او را ببرد. قمر او را به عقب هل می دهد.بویراز در مقابل جمع ،ناراحت می شود و می پرسد‌ که :«تو جلو خانواده ام،مرا هل دادی؟» قمر به تندی می گوید :«اره من کردم و باز هم می کنم.»و دوباره بویراز را هل می دهد.او هم عصبانی شده و قمر را هل می دهد،که قمر یک سیلی به او می زند.همه در بهت فرو می روند.بویراز که مقابل همه خرد شده،می گوید:« من برای خوشحالی تو‌ همه کار کردم،کافی نبود؟ » قمر پاسخ میدهد:«نه، کافی نبود.».بویراز می گوید:« پس ،دیگر نیازی به هیچ کاری نیست،تمام شد.» او سه بار جلوی همه می گوید:« ما از هم جدا شدیم.».قمر هم بلافاصله همین را تکرار می کند و با گریه از آنجا می رود.
ییلدیز تنها در خانه، به حرفها و اعترافات کوزی فکر می کند.دخترها داخل می روند و‌ از او کمک می خواهند تا کوزی را آرام کند.
پنبه ،فریاد زنان از خانه بیرون می دود و کمک می خواهد،کوزی هم او را دنبال می کند.کوزی به دخترها تشر می زند که پراکنده شوند.ییلدیز به او می خندد.دخترها از ترس،به خانه ییلدیز می روند.امینه برای پنبه نگران است،اما ییلدیز می گوید :« پنبه و ناهیده،دیروز ما را بیهوش کردند که ما را بهم برسانند و او‌ حقش است که توبیخ شود.»
اوضاع کمی آرام می شود.دخترها می خواهند بروند که کوزی را دم در می بینند.او به یبلدیز می گوید که چایی بگذارد تا با هم حرف بزنند.
قمر در اتاقش است و در را باز نمی کند.همه ناراحت هستند.امینه با صدای بلند، قمر را صدا می زند که پایین بیاید و حرف بزنند.حنیفه با دلخوری می گوید‌:« دخترت با چه رویی می خواهد پایین بیاید؟ او جلوی همه، شوهرش را زد» حنیفه هم در جواب می گوید:« ‌پسر تو هم،دختری را جلو خانواده اش،هل داد.» آنها باهم بحث می کنند و هرکدام از بچه خودش طرفداری می کند. سپس همدیگر را هل داده و موهای یکدیگر را می کشند.ناهیده می‌رود که آنها را از هم جدا کند، که او را هم هل می دهند.
صفر برای پایان دادن به غایله،اسلحه اش را در می آورد و یک تیر هوایی شلیک می کند. آنها از هم جدا می شوند.صفر یک گلوله دیگر ناخواسته شلیک می کند که این بار به پای یاشار اصابت میکند.صفر بهت زده می شود و‌ به ناهیده می گوید که :«باید از اینجا فرار کنیم.»
کوزی بعد از خوردن چایی ،به ییلدیز می گوید:« می دانم که بمن اعتماد نداری و از من دلخوری،اما من یک شانس دیگر از تو می خواهم.همه چیز را از اول شروع کنیم و‌ گذشته هایمان‌ را فراموش کنیم.»
کوزی جلوتر رفته،کنار ییلدیز می نشنید،دستش را می گیرد و می گوید:«می خواهی با من بیرون بیایی؟ » ییلدیز تعجب میکند.کوزی ادامه می دهد و می گوید که :«ما در گذشته ها،با هم جور نبودیم،فقط برای ما انگشتری انداخته بودند.» او از ییلدیز تقاضا می کند که همه چیز را از اول شروع کنند.
ییلدیز می گوید که باید در این مورد فکر کند. زیرا زخمی که خورده،هنوز هم‌ خوب نشده است.کوزی از او می خواهد که اجازه بدهد تا زخمش را خودش خوب کند.
دخترها دور پنبه نشسته اند و او را برای کارهایی که کرده،سرزنش می کنند. آنها به پنبه می گویند که پدرشان عاشق ییلدیز شده ولی حالا یبلدریز ناز می کند.
کوزی برمی گردد و سربه سر پنبه می گذارد.فریده از کوزی اجازه می گیرد تا شب در یک جای مناسب که رزرو کرده، دخترانه،به یک میهمانی با هم‌ بروند.
یاشار در بیمارستان بستری است و حنیفه از اینکه از صفر خبر ندارد ناراحت است.در همین موقع،ناهیده وارد می شود و پشت سرش،صفر با یک دسته گل بزرگ وارد می شود که روی آن دسته گل،از پدرش طلب بخشش کرده است.یاشار او را سرزنش می کند.
در این موقع مامورین پلیس برای تحقیق در مورد ضارب،انجا می آیند. آنها سوالاتی از یاشار می کنند.یاشار واقعیت را می گوید و مأمورین صفر را با خودشان می برند.
دخترها با پنبه و دکتر جهان به میمهانی پارتی می روند.انجا،امینه روی صحنه ،امین را در حال خوانندگی می بیند.سپس آنها می بینند که عثمان هم درکنار او شروع به خواندن می کند.دخترها و پنبه برای رقص جلو می روند.امینه و گوکچه‌ سعی می کنند دوباره با آنها آشتی کنند.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ستاره شمالی  قسمت 26 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال ستاره شمالی قسمت 27 مراجعه فرمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *