خلاصه داستان سریال ترکی ستاره شمالی قسمت 47

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ستاره شمالی قسمت 47 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال ستاره شمالی قسمت 25

سریال ستاره شمالی قسمت 47

شعله با ناباوری از اینکه دخترهایش به جای طرفداری از مادرشان، طرف ییلدیز را گرفته اند، ناراحت می شود. او سعی دارد به دخترها بفهماند که ییلدیز به خاطر کوزی نقش بازی میکند و آدم خوبی نیست.
ییلدیز جواب می دهد که این مشکلات تقصیر او نیست و شعله باید بفهمد که چرا دخترهایش به او پشت کرده اند؟ گوکچه به شعله می گوید که او همه آنها را رها کرده و با مرد دیگری رفته است. گوکچه ادامه می دهد که ابتدا فکر می کرده که مادرش پشیمان است، اما به مرور فهمیده که شعله فقط خودش را دوست دارد و فقط بخاطر اینکه دوباره پیش کوزی برگردد،آنها را می خواهد و از شعله می خواهد که دست از دروغگویی بردارد. او کنار ییلدیز می ایستد.
شعله اشک می ریزد و به ییلدیز، از اینکه توانسته ابتدا شوهرش، و بعد دخترهایش را از او بگیرد،تبریک می گوید و در آخر به او اخطار می دهد که سرانجام او را پشیمان خواهد کرد.شعله با ناراحتی می رود.
ییلدیز به دخترها می گوید که کمی زیاده روی کرده و مادرشان را بیرون کرده اند.فریده می گوید که او،خودش سرنوشتش را انتخاب کرده است.دخترها می گویند که از این به بعد، روی ترمیم رابطه او و پدرشان تمرکز می کنند.
کوزی و صفر و ناهیده در خانه کوزی هستند که در باز می شود و شعله با عصبانیت وارد می شود.شعله به کوزی می گوید که او با ییلدیز همدست شده و دخترهایش را از او گرفته اند و ادعا می کند که دختر هایش او را بیرون کرده اند.
کوزی می گوید که چون دخترها گول فیلم پشیمان شدن او را نخورده اند.شعله می گوید که او فقط یک شانس دوباره می خواسته، اما کوزی می گوید که کار او بخشودنی نیست.
شعله،کوزی را تهدید می کند که در جنگی که شعله ببازد،احتمال برنده شدن کوزی هم نخواهد بود.او تاکید می کند که از او طلاق نمی گیرد.
سپس از آنجا می رود. ناهیده به خانه ییلدیز می رود و با خوشحالی ،دخترها را بغل می کند و می گوید که به آنها افتخار می کند که آن شیطان را از خود دور کردند.
ییلدیز تذکر می دهد که درباره مادرشان اغراق نکند. دخترها با هم تصمیم می گیرند که رابطه کوزی و‌ ییلدیز را بحالت قبل برگردانند.
دخترها به خانه بر می گردند‌. کوزی از شنیدن اینکه صفر از شعله کتک خورده،خنده اش می گیرد.
دخترها به کوزی می گویند که یبلدیز از کارش پشیمان است و باید بخاطر عشقشان یک فرصت مجدد به خودشان بدهند.کوزی می گوید که ییلدیز ،همان لحظه که غرور او را زیر پایش گذاشت، همه چیز برایش تمام شده است.دخترها از ییلدیز طرفداری می کنند.کوزی عصبانی می شود. صفر هم او را تحریک می کند و می گوید که‌ از این به بعد،کوزی فقط با صفر دوست و رفیق است‌ و اسم دوستی شان هم «صفکوز» است. کوزی به آنها می گوید که او طرفداری از ییلدیز را نمی خواهد،و اگر اینطور است،بروند و با او زندگی کنند.
دخترها به خانه ییلدیز برمی گردند و از ییلدیز می خواهند که خانه او‌ بمانند.
کوزی و صفر کنار هم خوابیده اند.صفر در خواب با تصور اینکه ناهیده در کنارش است،با او حرف می زند.کوزی از خواب می پرد و به صفر می گوید که اگر دلش برای زنش تنگ شده،می تواند به جبهه مخالف، یعنی خانه ییلدیز برود.صفر می گوید که از رفاقتش با او نمی گذرد.صفر گرسنه است و کوزی می گوید که صبحانه کاملی را تدارک خواهد دید و نقشه ای برای یبلدیز دارد و بزرگترین ترس ییلدیز را برایش واقعی می کند.
درخانه ییلدیز هم او‌ برای همه،میز صبحانه آماده می کند و اسما با سبدی پر از خوراکی ها ،وارد می شود.کوزی و‌ صفر از پشت پنجره آنها را می بینند.
کوزی در می زند و می گوید که برای آنها سورپرایزی دارد. ییلدیز در را باز می کند.کوزی بسته ای در دست دارد که می خواهد آن را به ییلدیز بدهد.
ناگهان کوزی بسته را زمین می اندازد و از داخل آن دو موش بیرون می آید و به خانه می روند.ییلدیز و بقیه شوکه می شوند و در حالیکه جیغ می کشند ،بالای مبل ها می روند.کوزی اسمی برای ییلدیز گذاشته و او را ییلدیز ۰۴ می نامد.آنها همگی از در و پنجره فرار می کنند و کوزی و صفر با خونسردی مشغول خوردن صبحانه می شوند.
کوزی به ییلدیز می گوید که موقع دزدیدن هیزم ها،باید به این چیز ها فکر می کرده است.
ییلدیز و دخترها به لبنیاتی می روند تا صبحانه بخورند.شکرو مامور بیرون کردن موشها می شود و گربه ای را با خودش آنجا می برد.
صفر به کوزی می گوید که شعله قصد طلاق ندارد. کوزی می گوید که او خصوصیات شعله را می شناسد و او‌ زود از هر چیزی حوصله اش سر رفته و خسته می شود.در این مورد هم سرانجام از این وضعیت خسته می شود.صفر تاکید می کند که باید
از این زن ترسید. صبح،عمر و عثمان و‌ امین،به اردو، منطقه اطراف خانه کوزی رفته اند.آنجا برف زیادی باریده است و آنها گرسنه هستند.عمر پیشنهاد می کند که برای خوردن صبحانه بروند، اما آنها می گویند که ماشین کوزی آنجا است.
عمر می گوید که او قبلاً هم از کوزی ،سیلی خورده است.آنها با هم به سمت خانه کوزی می روند.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ستاره شمالی  قسمت 46 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال ستاره شمالی قسمت 47 مراجعه فرمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *