خلاصه داستان سریال ترکی ستاره شمالی قسمت 86

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ستاره شمالی قسمت 86 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال ستاره شمالی قسمت 25

سریال ستاره شمالی قسمت 86

ناهیده با دخترها وارد اتاق می شوند و ناهیده می گوید که آنها برای احوالپرسی آمده اند.دخترها می گویند که نگرانش بودند.ییلدیز با آنها با تندی برخورد می کند و حنیفه آنها را بیرون می برد.پنبه به ییلدیز می گوید که چتین را با همکاری کادی اوغلوها و ملا اوغلو ها دزدیدند و قرار شده که او شکایتش را پس بگیرد و مدارک طلاق را به کوزی بدهد.پنبه و ناهیده به او می گویند که کوزی خیلی پشیمان است .
کوزی و صفر در هوای سرد به ماهیگیری رفته اند.کوزی حالت افسردگی دارد و صفر هم از این بابت دلگیر است.کوزی می گوید که ییلدیز او را در قلبش دفن کرده است و اعتراف می کند که از زمان برگشتنش ،‌به ییلدیز خیلی آسیب زده است.
صفر به او روحیه می دهد که باز هم بجنگد و غم و افسردگی را کنار بگذارد. کوزی حالش بهتر می شود و می گوید که دوباره ییلدیز را بدست می آورد.
ناهیده و صفر به بیمارستان می روند و آنروز می خواهند به دادگاه بروند.مامورین ییلدیز را به دادگاه می برند.کوزی و دخترهایش از دور به او نگاه می کنند.
خانواده اش هم او را بدرقه کرده و دعا می کنند که آزاد شود. کوزی و پنبه هم به دادگاه می روند.ییلدیز با دیدن کوزی‌ می پرسد که او چرا آمده؟ کوزی می گوید که بعنوان شاهد حضور دارد.
قاضی از ییلدیز موضوع را پرسیده و می گوید که طبق شواهد، گلوله از اسلحه روحی شلیک شده است.ییلدیز می گوید که او فقط قصد داشته که چتین را بترساند و پولش را بگیرد، اما روحی بخاطر محافظت از او چتین را زده است و شعله هم به او پول زیادی داده تا به او تهمت بزند.شعله در دادگاه حضور پیدا نکرده است.قاضی بعد از او از کوزی بعنوان شاهد،‌سوال می کند.سپس پنبه بعنوان شاهد به دادگاه احضار می شود.وکیل می گوید که بنا به شواهد، روحی ییلماز ، چتین را زده و خودش هم جرمش را قبول و به دادگاه اعلام کرده اما بخاطر مشکلی ، حضور پیدا نکرده است.قاضی برای ییلدیز حکم آزادی صادر می کند و همه خوشحال می شوند.
ییلدیز بعد از آزادی با همه روبوسی و آنها را بغل می کند.کوزی به پنبه می گوید که ای کاش او هم می توانست بغلش کند. ناهیده وصفر پیش آنها بر می گردند و به کوزی روحیه می دهند و ناهیده می گوید که آزادی ییلدیز اولین قدم برای رسیدن آنها به یکدیگر است.کوزی به خانه شرف می آید.همه خوشحال هستند ولی او هنوز افسرده و دلگیر است.همه به او توصیه می کنند که باید بخاطر ییلدیز بجنگد.کوزی خسته و کلافه است و می گوید که به ساحل می رود.
بعد از رفتن او، گوکچه و مینه هم از فریده اجازه می گیرند که بیرون بروند.فریده سفارش می کند که قبل از کوزی برگردند.
ییلدیز به اتاقش بر می گردد و از اینکه به خانه و اتاقش برگشته خوشحال است و قدر آنها را می فهمد.
بویراز به اتاقش می رود. ییلدیز به او می گوید که انسان حتی اگر بیگناه هم باشد،‌باز هم در زندان احساس بدی دارد.بویراز می گوید که از این ببعد نباید خودش را در اتاق حبس کند.ییلدیز تصمیم دارد که بعد از این برای کسی ناراحت نشود و فقط یبلدیز باشد و برای خودش بدرخشد نه برای کوزی.
بویراز از حالت پریشانی و افسردگی کوزی می گوید و ییلدیز از اینکه او از کوزی طرفداری می کند، دلخور می شود.او به بویراز می گوید که برای هوا خوری بیرون می رود.
عثمان به نانوایی می رود.ساره می گوید که دوستانش دیگر آنجا نیستند و نتوانستند کار کنند.عثمان می گوید که با او می خواهد حرف بزند.
عثمان می گوید که گوکچه ،‌ساره را دوست صمیمی خودش می داند و از روز اول با او بوده و برایش همدردی کرده است و به او اعتماد دارد و حالا اگر گوکچه بفهمد که همان کسی که ساره را ترک کرده ، همان کسی است که عاشق او است، چه می شود؟ عثمان می گوید که دیگر از نقش بازی کردن و دروغ گفتن به او خسته شده است و ناراحت است.او از ساره می خواهد که با کارهایش آنها را ناراحت نکند.ساره بعد از شنیدن حرفهای صادقانه عثمان، که مطمئن می شود او عاشق گوکچه است، قول می دهد که آرامش آنها را بهم نزند و از عثمان قول می گیرد که چیزهایی که بین آنها بوده، مثل یک راز باقی بماند.
گوکچه و مینه دم در نانوایی می روند.ساره و عثمان قرار می گذارند که از این ببعد، با هم دوستان معمولی باشند.عثمان برای تشکر از اینکار، او را بغل می کند.
گوکچه و مینه از پشت پنجره آنها را می بینند.
گوکچه گریه اش می گیرد و برمی گردد..
کوزی به سلیم می گوید که می خواهد با کشتی به دریا برود.در همین موقع،‌ییلدیز هم آنجا می آید کوزی خوشحال می شود.ییلدیز می گوید که دوباره به کشتی او نزدیک نشود.کوزی با او بحث کرده و می گوید که برای نزدیک شدن به او هرکاری می کند.ییلدیز می گوید که از او دست کشیده است و انگار که کوزی، غرورش را از دست داده است.کوزی می گوید که همان روزی که او هر چیزی را آتش زده، او هم غرورش را آتش زده است و از این ببعد، نمی گذارد که غرور و لجبازی ها مانعی برای رسیدن آنها شود.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ستاره شمالی  قسمت 86 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال ستاره شمالی قسمت 87 مراجعه فرمایید.

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *