خلاصه داستان سریال ترکی ستاره شمالی قسمت 89

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ستاره شمالی قسمت 89 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال ستاره شمالی قسمت 25

سریال ستاره شمالی قسمت 89

ییلدیز در کشتی اش آماده رفتن به دریا می شود.کوزی با ناهیده و صفر آنطرف می روند.صفر سرش را باندپیچی کرده و با هم نقشه کشیده اند که ییلدیز را نرم کنند و بگویند که بخاطر ضربه به سرش، نمی تواند خوب حرف بزند.صفر شروع به صحبت با ایما و اشاره می کند و می فهماند که تکلمش ایراد دارد.
ییلدیز می گوید که او باید بفهمد که طرفدار چه کسی باید باشد.ناهیده و کوزی می گویند که اجازه بدهد آرام صحبت کنند تا او را ببخشد.ییلدیز به کوزی می گوید که به او گفته بودکه اگر دروغ بگوید،‌او را از زندگیش حذف می کند.کوزی کلافه شده و می گوید که باز هم‌ از او دست نمی کشد. ناهیده ادعا می کند که او وارد داستان شده و مشکل را حل می کند.
آنها برمی گردند و ناهیده وارد کشتی می شود و می گوید که دلش برای دریا تنگ شده است.ییلدیز می گوید که درباره کوزی نباید حرف بزند.ناهیده ابتدا قبول می کند ولی بعد طاقت نمی آورد و از او می پرسد که آیا واقعا دست از کوزی کشیده؟ او با دو دلی جواب مثبت می دهد.ناهیده برداشتش این است که ییلدیز از خواهر دوقلوی عشق حرف می زند و اگر عاشق نبود،‌اساسا نمی توانست متنفر باشد و هنوز هم عاشق است.ییلدیز می گوید که عشق بیست ساله او،‌دروغ و حیله ای نداشته است.ناهیده توضیح می دهد که کوزی بخاطر او مجبور به دروغ شده است و پشیمان است. ییلدیز می گوید که او ممکن است باز هم اینکار را بکند و نمی تواند اعتماد کند و با چند کار کوچک او،‌توبه نمی کند.ناهیده می فهمد که او می خواهد کوزی را زجر بدهد و بعد ببخشد.ییلدیز می گوید که حالا ببیند چطور می شود.ناهیده می گوید که ییلدیز طوری وانمود کرده که حتی او هم باورش شده و به او تبریک می گوید.
ساره به خانه شرف می رود و می خواهد گوکچه را ببیند. آنها همگی صبحانه می خورند.شرف به او تعارف می کند و او می گوید که با گوکچه کار دارد.گوکچه با بی اعتنایی بلند می شود و می گوید که با او حرفی ندارد و می رود.مینه به تندی به ساره می گوید که چرا آمده و هر حرفی دارد، به او بگوید.ساره ترجیح می دهد که با گوکچه حرف بزند.شرف می گوید که او متوجه موضوع نشده، پنبه به او می گوید که قبلا عثمان با ساره رابطه داشتند و حالا عثمان با گوکچه دوست هستند.پنبه به مینه می گوید که به اتاقش برود و با او کار دارد.
ساره به اتاق گوکچه می رود.او از کیفش یک صندوقچه کوچک در می آورد و از داخل آن،‌کادوهای کوچکی را در می آورد و به گوکچه نشان داده و می گوید که آنها را برای تولد عثمان و به مناسبت سال نو، برای عثمان فرستاده بود، ولی او آنها را پس فرستاده و این کادو ها، آرزوهای او بودند.گوکچه می گوید که او از وسط آنها کنار می رود تا او به آرزوهایش برسد.
گوکچه فکر می کند که او هنوز هم دروغ می گوید و آنها را موقع بغل کردن همدیگر دیده است.ساره می گوید که او نشنیده که آنها چه حرفهایی زده اند.
ساره اعتراف می کند که عثمان هیچوقت عاشق او نبوده و خودش یکطرفه او را دوست داشته و آنروز هم به عثمان گفته که از بین آنها کنار می رود و او از خوشحالی و تشکر او را بغل کرده است و آنها قرار گذاشتند که با هم دوستان معمولی باشند و او می خواهد که با گوکچه هم دوست باشد.
پنبه به مینه می گوید که یک نامه عاشقانه ای برای دکتر بنویسد و بعد آن را به دکتر برساند و راهش را هم خودش پیدا کند.
در دریا، کوزی از دور با دوربین به کشتی ییلدیز نگاه می کند و ییلدیز را کنار مردی روی عرشه کشتی می بیند.او به صالح می گوید که نگاه کند و ببیند که آن مرد چه کسی هست؟ صالح می گوید که او کاپیتان محمود است.کوزی کفری می شود و بیاد می آورد که ییلدیز چند بار در خواب و بیداری اسم ” محمود” را بر زبان آورده بود.کوزی به صالح می گوید که سریعا به طرف آن کشتی بروند.
مینه به درمانگاه می رود تا دکتر را پیدا کند.او هادیه خانم را در محوطه آنجا می بیند و مخفیانه دم در اتاق دکتر می رود که یک دفعه هادیه خانم از پشت سر به شانه او زده و می گوید که او را می شناسد و برادر زاده پنبه است و نمی خواهد او ، پسرش را ببیند.
مینه می گوید که مریض است و بعنوان بیمار آمده است و آیپر را صدا می کند.آیپر بیرون آمده و مینه می گوید که باید معاینه شود و داخل می رود.
کشتی کوزی نزدیک آنجا می شود.کاپیتان محمود با ییلدیز و ناهیده مشغول صحبت هستند و چایی می خورند.کوزی خطاب به محمود می گوید که اگر پیش چشم آبی او بماند به او ضربه می زند.محمود می پرسد که او کیست و چکار دارد؟ ییلدیز به کوزی می گوید که چرا مزاحم مهمان او می شود؟ آنها با هم جرو بحث می کنند و ناهیده به محمود توضیح می دهد که او عشق بیست ساله ییلدیز است و حسودی می کند. محمود بعد از شنیدن این موضوع از آنجا می رود.
ناهیده به حرفها و کارهای ییلدیز اعتراض می کند و می گوید که بنظرش او افراط می کند و ناز زیاد،‌عاشق را دلزده می کند. ییلدیز می گوید که کسی که درد ییلدیز را دارد، باید با گریه عشقش را بنویسد.ناهیده می پرسد که چرا اینقدر لجبازی می کند؟

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ستاره شمالی  قسمت 89 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال ستاره شمالی قسمت 90 مراجعه فرمایید.

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *