خلاصه داستان سریال ترکی ستاره شمالی قسمت 90

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ستاره شمالی قسمت 90 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال ستاره شمالی قسمت 25

سریال ستاره شمالی قسمت 90

صفر روی تختش دراز کشیده و با پنجاه لیره که از فروش ماهی گرفته، حرف می زند.کوزی می آید و می بیند که ناراحت است.صفر می گوید که دلگیر شده و اعصابش خراب است و از بندری که همیشه آنجا بوده، بیرون آمده و آدمهایی که سالها به آنها خوبی و خدمت کرده،‌با او بدرفتاری کرده اند.کوزی با او همدردی می کند و می گوید که او را درک می کند و ییلدیز هم او را از بندر بیرون کرده است.صفر می گوید که این پدر و دختر ،‌شورش را در آورده اند.
صفر می گوید که احساس می کند از ملا اوغلوها است و بابا شرف او را به عمو یاشار داده است که بزرگش کند.کوزی می خندد و اضافه می کند که آنها به آدمهای دیگر خیلی رو داده اند و آنها هم برای خودشان فرد مهمی بودند و الان آنها را تحقیر می کنند.آنها باز پیمان” صفکوز” می بندند.
ییلدیز وارد اتاقش می شود که ناگهان از پشت در صدایی می شنود که سلام‌ می کند و از جا می پرد.
او می بیند که روحی با کلاه و عینک آنجاست.روحی می گوید که زندگی قاچاقی این دردسر ها را دارد.
روحی گلدانی در دستش دارد و آن را بعنوان دوستش معرفی می کند و می گوید که قبلا فکر می کرد که دوستان زیادی دارد،اما حالا فقط آن گلدان و ییلدیز باقی مانده اند.ییلدیز می گوید که آدم گاهی نمی خواهد آن روی دیگر دوستانش را ببیند.
روحی می پرسد که او و کوزی هنوز آشتی نکرده اند؟ ییلدیز می گوید که با او به راحتی آشتی نمی کند و نمی بخشد و ضمنا دخترها هم او را اذیت کرده اند.
روحی می گوید که عشق واقعی را براحتی نمی شود پیدا کرد و باید قدرش را دانست.
روحی می خواهد برود و یبلدیز تعارف می کند که همانجا بماند.روحی می گوید که مدت زیادی در یکجا نمی تواند بماند و پیش یکنفر دیگری می رود که اگر اسمش مخفی باشد بهتر است تا او بیشتر شریک جرم نشود.
در آشپزخانه امینه می خواهد برای کوزی غذا بکشد و او می‌گوید که در بندر پلو گوشت خورده است.امینه می گوید که تا وقتی آن موضوع کاملا حل نشود،‌ از آن پلو نمی خورد اما روز دادگاه که خلاص شوند،‌آن موقع پلو و حلوا می خورد.
کوزی می گوید که بوی حلوای شعله با بوی غذای عروسی آنها قاطی می شود.امینه ‌امیدوار است که کوزی، غلطی را که کرده،پاک کند وگرنه عروسی را در خواب می بیند.
کوزی زباله های خانه را بیرون می برد که یکنفر از داخل زباله دانی بیرون می آید.کوزی جا خورده و می خواهد او را بزند که روحی را می بیند و می پرسد که آنجا چکار دارد؟ روحی می گوید که آنجا جلب توجه می شود و بهتر است که به خانه بروند.کوزی او را به خانه می برد.
صبح که صفر از خواب بیدار می شود، ناگهان روحی را کنارش روی تخت می بیند و یکه می خورد.
اصغر به کوزی اعتراض می کند که چرا او را آورده ؟ روحی به صفر یاد آوری می کند که او خواهرش را نجات داده.صفر ادعا می کند که او خودش قادر به نگهداری زنش نیست.کوزی می گوید که روحی را نگه می دارد و فقط یک بشقاب اضافه می شود.
در خانه شرف،‌موقع صبحانه خوردن، شرف از کار روحی تقدیر می کند.صفر لجش گرفته و می گوید که اگر او هم آنجا بود، همان کار را می کرد.کوزی می گوید که از این به بعد،آنها سه دوست هستند.صفر بیشتر لجش گرفته و از سر میز بلند می شود.ناهیده به او می گوید که حسادتش را معلوم نکند.
دخترها به کوزی خبر می دهند که دیگر برای کار به نانوایی نمی روند.چون یکنفر آنجا ، آنها را اذیت کرده است.به عقیده شرف هم، بهتر است که دخترها کنار خودش باشند و آنها را به کشتی ببرد تا آنجا کار کنند.
کوزی قبول کرده و می گوید که فردا سروقت به کشتی بیایند.آنها خوشحال می شوند.
صبح کوزی و صفر با دخترها به ساحل می روند .صفر و کوزی به قهوه خانه می روند.آنجا چون دیگران اهمیتی به آمدن آنها نمی دهند،‌شروع به دعوا کردن و بهم ریختن میز و صندلی ها می کنند‌ و آنها را فراری می دهند.سه دختر با کوزی و صفر کنار کشتی می آیند و متوجه می شوند که بیشتر کارگران بخاطر پول،‌به جای دیگری رفته اند و قرار می شود دخترها و صفر در کشتی کار کنند و فقط صالح مانده است.
کشتی کوزی مشکلی پیدا کرده است.صفر می گوید که یکنفر در آن خرابکاری کرده است.کوزی می فهمد که کار ییلدیز است. کوزی می رود و مخفیانه خودش را قاطی کارگران ییلدیز کرده و سوار کشتی او می شود.
کشتی حرکت می کند و مدتی بعد، دچار مشکلی می شود.کوزی بیرون آمده و به ییلدیز می گوید که او کابل کشتی او را را قطع کرده و در عوض کوزی هم همین کار را کرده است.آنها بحث می کنند و ییلدیز به کارگران می گوید که او را در آب بیندازند.کوزی با کارگران درگیر شده و چند نفر را به آب می اندازد و به بقیه هم می گوید که می خواهد با ییلدیز به تنهایی حرف بزند و انها هم از کشتی بیرون بروند.آن چند نفر هم در آب می پرند.ییلدیز اسلحه اش را برمی دارد و به طرف کوزی شلیک می کند که او بترسد و برود.کوزی گوش نمی کند و به طرف او می رود.ییلدیز به اطراف کوزی شلیک می کند و یک گلوله به پای کوزی می خورد.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ستاره شمالی  قسمت 90 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال ستاره شمالی قسمت 91 مراجعه فرمایید.

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *