خلاصه داستان سریال ترکی سیب ممنوعه قسمت ۱۸ + زیرنویس و دوبله

جانر برای اینکه آماری از زندگی ییلدیز در بیاورد، به کافه سابقی که او کار می کرد می رود‌. او از بقیه گارسون ها چیزی دستگیرش نمی شود. کمی بعد مته، دوست پسر سابق ییلدیز به کافه می آید. او که از دوستان خانوادگی هالیت بوده و جانر را می شناسد، با یکدیگر نشسته و صحبت می کنند. جانر تصادفا از حرف هایش می فهمد که ییلدیز دوست دختر او بوده. وقتی قضیه را به ایندر می گوید، ایندر با مته قرار گذاشته و از او می خواهد که این موضوع را به هالیت بگوید. مته راضی به این کار نیست اما ایندر با ترفندهای مظلوم نمایایانه او را راضی می کند.

زینب و علیهان که به باغ رفته اند، به علت بسته شدن جاده ها به خاطر بارندگی مجبورند شب را همانجا بگذرانند. آن ها شب عاشقانه ای را کنار هم می گذرانند.
ییلدیز با زنی حامله در شرکت ایستاده و او را زن همان دوستش معرفی می کند که سعی داشت نشان دهد دوست پسر ییلدیز است. خیال هالیت راحت می شود و به ییلدیز می گوید که دوستش می تواند به عنوان نگهبان شروع به کار کند.
وقتی ییلدیز این را به آن پسر می گوید، انتظار دارد تا بعد از چند روز کار، به بهانه ای استعفا بدهد، اما او می گوید قصد چنین کاری را ندارد و می خواهد بماند. ییلدیز می گوید که اینگونه متوجه می شوند او زن ندارد و برایش بد می شود اما او زیر بار نمی رود. چند روز بعد ییلدیز را تهدید می کند و از او می خواهد پست بهتری در شرکت به او بدهد وگرنه همه چیز را به هالیت خواهد گفت. ییلدیز به دردسر بدی افتاده است.
سینان دوباره با زهرا تماس می گیرد. زهرا که هوایی شده، قصد دارد سینان را سمت خودش بکشاند. او فکری به ذهنش رسیده برای همین از خواهرش می خواهد که با یکدیگر یک مرکز زیبایی بزنند و دکتری را استخدام کنند. چون می داند که اگر خودش این را به هالیت بگوید او قبول نمی کند.
شب، زینب علیهان را به خانه شان می برد تا او را با ییلدیز آشنا کند. اما ییلدیز در خانه نیست و خودش برای شام با هالیت بیرون رفته است. آنها به همان کافه ای که خودش در آنجا کار می کرد رفته اند. ییلدیز متوجه می شود که هالیت کافه را خریده است تا خاطرات بد ییلدیز از آنجا پاک شود.
صبح، جانر زینب را تعقیب می کند و وقتی به شرکت علیهان می‌رسد، می فهمد که زینب دستیار اوست. جانر سریع این خبر را به ایندر می رساند. ایندر حاضر شده و به شرکت علیهان می رود‌ و در مقابل زینب به علیهان می گوید: «زینب خواهر ییلدیز، گارسون هالیت است که زندگی من را خراب کرد و این دو خواهر کارشان این است که دنبال افراد ثروتمند بروند و حالا هم طبق نقشه شما دو شریک پولدار را انتخاب کرده اند». زینب شوکه می شود.
همزمان در شرکت هالیت مته به دیدن او رفته و می گوید که ییلدیز دوست دختر سابق او بوده و کارش اغفال کردن مردهای پولدار است. ییلدیز در اتاق را باز می کند و با مته در اتاق هالیت روبرو می شود.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *