خلاصه داستان سریال ترکی سیب ممنوعه قسمت ۱۴ + زیرنویس و دوبله

ایندر و جانر به نمایشگاه خیریه می روند. ایندر در آنجا از یکی از دوستان علت دعوت نشدنش به مهمانی آخر هفته را می پرسد و می فهمد به خاطر متاهل نبودن جایی در مهمانی ندارد. او عصبی می شود. کمی بعد، زهرا به نمایشگاه می آید. او به عنوان رئیس خیریه از ایندر می خواهد دیگر به این خیریه نیاید، زیرا کسی که نتواند برای آنجا هزینه کند آمدنش سودی ندارد. ایندر برای اینکه مقابل او کم نیاورد، قبول میکند که بلیت های نمایشگاه خیریه را بخرد.
در شرکت هالیت، ییلدیز مشغول به کار شده است اما دستیار هالیت که او نیز گویا برای نزدیک شدن به هالیت نقشه کشیده است، اجازه نزدیک شدن ییلدیز به او را نمی‌دهد و دائم ییلدیز را تحقیر و تمسخر می کند. ییلدیز تصمیم می‌گیرد کاری کند که او اخراج شود.
خواهر علیهان با لاله بیرون رفته اند. خواهر علیهان از لاله میخواد یک قرار خانوادگی بگذارند اما لاله می گوید که: «علیهان مدتی است از من فرار می کند». خواهر او تصمیم می‌گیرد که قضیه را درست کند.
زینب در شرکت به اتاق علیهان رفته و از او می خواهد که دیگر خارج از شرکت یکدیگر را نبینند. علیخان قبول نمی کند و برای اینکه مشخص شود حرف کدامشان اجرا شود، برنامه یک بازی را می چیند تا برنده مشخص شود.
علیهان شب به همراه همکارش برای یک جلسه کاری به رستوران ییلدیز می رود اما او آنجا نیست. کمی بعد دوست پسر سابق ییلدیز ،مته نیز به آنجا می آید. او نوه دایی علیهان است. علیهان او را پسر بیکار و تنبل و عیاش ولی پولدار می داند.
یک نفر عکس علیهان را در رستوران گرفته و برای لاله می فرستد. وقتی لاله خودش را به رستوران می رساند، علیهان رفته است.
ییلدیز برای زینب ماجرای شاغل شدن در شرکت هالیت را تعریف می کند. زینب از دست او عصبانی می شود ولی ییلدیز به بهانه پول نداشتن و عدم توانایی پرداخت قبض ها، مظلوم نمایی می کند و زینب نیز قانع می شود.
ایندر برای اینکه بتواند هزینه بلیتهای خیریه را بدهد و روی زهرا را کم کند، به شرکت علیهان رفته و در مورد خرید بلیت های خیریه به او می گوید. علیهان خرید بلیت های باقیمانده را قبول می کند. ایندر خوشحال از این قضیه بیرون می آید و به زهرا زنگ زده و می گوید که بلیت ها را می خرد. زهرا از این قضیه عصبی می شود.
ایندر در خانه می بیند که دیگر لباس خوبی که تکراری نباشد ندارد. او به آیسل، خدمتکار خانه هالیت زنگ زده و از او می خواهد زمانی که کسی خانه نبود خبر بدهد تا او به آنجا رفته و کمی وسیله بردارد.
آیسل به ناچار قبول می کند. هنگامی که زهرا از خانه بیرون می رود، آیسل خبر به ایندر خبر می دهد. وقتی او به اتاق لباس ها می رود، زهرا دوباره به خاطر کثیف شدن لباسش به خانه برمی گردد و همان لحظه در اتاق لباس ها را باز می کند.ایندر سریع پشت در اتاق پنهان می شود.آیسل استرس حضور ایندر را دارد. زهرا منصرف شده و به اتاق خودش برمیگردد. ایندر نفس راحتی می کشد.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *