خلاصه داستان سریال ترکی عشق تجملاتی قسمت ۳۰ + زیرنویس و دوبله

در خانه مادر عایشه، با هماهنگی قبلی نظمیه و ملاحت، ملاحت سر میز شام در مورد شوهر یکی از همسایه ها که خیانت کرد و از زن و بچه اش جدا شد و بلاهای بدی سرش آمد صحبت می کند. آنها فکر می کنند با صحبت کردن از این مسایل می توانند رضا را بترسانند تا دست از خیانت بردارد.
شب موقع خواب، کرم در مورد کلاس ریاضی عایشه از او میپرسد و عایشه اعلام رضایت می کند. او هم چنین میگوید از این به بعد قرار است برای آموزش رانندگی با معمر به کلاس برود. ذهن کرم درگیر می شود و شب در خواب می بیند که عایشه تیپ زده و با معمر قرار دارد و بیرون می رود و از کرم ، با پس دادن حلقه اش جدا می شود. او از خواب می پرد. عایشه همزمان در خواب می بیند که به موفقیت رسیده و شرکت مال او شده است و رابطه عاشقانه ای با کرم دارد. او در خواب در حال بوسیدن کرم است و وقتی کرم که از خواب پریده، لبهای غنچه شده عایشه را می بیند فکر می کند که او خواب معمر را می بیند برای همین او را سریع بیدار می کند. حسادت و غیرت از تمامی رفتارهای کرم پیداست.
ولکان در شرکت می گوید که پروژه عکاسی خیلی خوب پیش رفته و ادامه دادن آن باعث کند شدن روند شده و نتیجه مطلوبی ندارد. غنچه با او مخالفت می کند اما کرم به خاطر شرایط و جیدا به خاطر حسادت به عایشه، موافق این نظر هستند. آنها جلسه دیگری در حضور محسن و عایشه می گذارند . محسن ابتدا قانع نمی شود اما بعد قبول می کند که فعلا وقفه ای در این پروژه بیندازند به شرطی که آخرین عکس ها را در محیطی خوب بگیرند.
نظمیه به خانه محسن آمده تا عایشه را ببیند و در مورد رضا با او صحبت کند اما عایشه خانه نیست. هولیا که او را می بیند مشتاق می شود تا بفهمد او با عایشه چه کار دارد . برای همین او را به داخل دعوت می کند و از زیر زبان او حرف می‌کشد و وقتی ماجرا را می فهمد، نظمیه را تحریک می‌کند که مثل خودش سراغ دختر رفته و برای او خط و نشان بکشد و تکلیفش را روشن کند.
تیم عکاسی برای آخرین پروژه لب ساحل می روند. غنچه که احساس کرده است ولکان به او نظر دارد، به او می گوید به بدنش کرم بمالد و برای او دلبری می کند. کرم آمده و منتظر عایشه است و وقتی عایشه را با مایو و سر و موی قشنگ می بیند شگفت زده می شود. آنها شروع به عکاسی می کنند و جیدا که سر صحنه حضور دارد، از ژست های عاشقانه آنها حرص می خورد.
کمی بعد که عکاسی تمام می شود، معمر به ساحل می رسد تا با عایشه به کلاس رانندگی بروند. کرم برای اینکه این اتفاق صورت نگیرد، پروژه عکاسی را تا دیر وقت ادامه می دهد. معمر دیرش شده و کلاس رانندگی را به بعد موکول می کند.
کرم به عایشه می گوید «من خودم می توانم به تو رانندگی آموزش دهم.» عایشه قبول می کند.
آنها ماشین خود را به ولکان داده و با ماشین شرکت می روند تا بتوانند تمرین کنند. ولکان هم غنچه را به شرکت می رساند. در راه غنچه او را وادار میکند که حرف دلش را بگوید. ولکان به او می گوید: « من اهل رابطه طولانی نیستم و فقط برای عشق و حال با دختر ها دوست می شوم.» غنچه می گوید: «من هم چنین آدمی هستم.»
عایشه پشت فرمان نشسته و در حال رانندگی است. آنها در مورد معمر و حس حسادت کرم با هم صحبت می کنند که ناگهان حواس عایشه پرت می شود و با درخت تصادف می کنند. کرم بیهوش شده و عایشه هرچه او را صدا می زند، جواب نمی‌دهد…

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *