خلاصه داستان سریال ترکی عشق تجملاتی قسمت ۷ + زیرنویس و دوبله

در قسمت قبل دیدیم در شب نامزدی عایشه و کرم، برک ناگهان از راه می رسد. همه به او خیره شده اند تا بدانند او کیست. و … برک دهان باز می کند و می گوید او دوست دختر من بوده. صبری و رضا عصبانی می شوند و همگی با هم درگیر می شوند و کتک کاری می شود. زن صمد از همه چیز فیلم برداری میرکند. پلیس سر می رسد و جو را آرام می‌کند.

در خانه مادر کرم عصبی است و میگوید دیدی چه ابرو ریزی شد و من این دختر را به عنوان عروس و آن خانواده را به عنوان فامیل خودم نمی‌شناسم. چرا باید دو نفر بیایند و داد و بیداد کنند. محسن سعی در آرام کردن او دارد و می گوید بالاخره می فهمیم قضیه چیست. کرم پشت در ایستاده و به حرفهایشان گوش می‌دهد.

رضا می خواهد با عایشه تنها صحبت کند. از او راجع به اتفاقات خواستگاری می پرسد. عایشه می گوید برک فقط یک مزاحم بوده و او جواب رد داده برای همین چنین کاری کرده است. رضا می گوید چرا به ما نگفتی و کسی برای یک جواب رد چنین کاری نمی‌کند. من فکر می کنم تو هر بار که خواستگار بهتری میبینی قبلی را کنار می‌گذاری. ما چنین خانواده ای نیستیم و پدر ما چنین چیزی را قبول نمی‌کرد. تا قبل از عروسی در این خانه هستی و بعد از عروسی با کرم، دیگر برادری به اسم رضا نداری و من دیگر تو را نمی‌شناسم. عایشه خیلی ناراحت می شود.

کرم خوشحال با ولکان صحبت می کند و میگوید فکر کنم قضیه به خاطر آبروریزی که شده منتفی شود. دیگر من مقصر نیستم و همچنان میتوانم ریاست شرکت را هم بگیرم .محسن می آید با کرم صحبت میکند و می گوید نظر تو در این مورد چیست؟ من عایشه را خیلی پاک می دانستیم اما حس می کنم او دروغ می گوید ‌. من کمی مردد هستم. کرم می‌گوید من هم مردد شده ام و این قضیه تقصیر من نیست. محسن می گوید این چطور دوست داشتنی است که سریع مردد شده ای و تو به این ازدواج اطمینان نداری. تا وقتی که ازدواج موفق نداشته باشی از ریاست خبری نیست. اصلا چرا ناگهان نظرت عوض شد و موافق ازدواج شدی؟ کرم هول می شود و از ترس از دست دادن ریاست می گوید من به خاطر آبروریزی در روزنامه ها و شناخت و ارتباط کمی که با عایشه داشتم او را خواستم. محسن می گوید تو که گفته بودی اصلا او را نمی شناسی و او دروغگو است. حالا تو به من دروغ می‌گویی. کرم سریع توجیه می کند . در همین حین عایشه زنگ می زند. کرم جواب می دهد و خیلی عاشقانه صحبت می کند . آنها برای فردا قرار می گذارند. محسن می گوید این قضیه هنوز تمام نشده و تا زمانی که قضیه معلوم نشود معلق می ماند و به کسی قولی نده.

حال روحی صبری خیلی بد شده و از اتاق خود بیرون نمی آید. مدام آهنگ غمگین گوش می دهد و گریه می کند و در خیالاتش با عایشه حرف می زند و عکسهای او را می بیند. مادرش خیلی ناراحت است. پدرش به او می گوید دختر دیگری از آشنایان برایش جور کنیم.

کرم همراه ولکان سر قرار با عایشه می رود. عایشه به او در مورد حرفهای دیشب برادرش رضا می گوید و اینکه بهتر است منصرف شوند و این ازدواج به صلاح نیست. کرم می‌گوید تو که قصد فرار از دست برادرانت‌ را داشتی . عایشه می گوید من از کارهایشان در عذاب بودم ولی به معنی ترک کردن و نخواستن آنها نبود. کرم هم می گوید پدر من هم تصمیم گرفته دست نگه دارد و مردد است. ولکان به کرم می فهماند که او را توجیه کند تا موقعیت ریاست شرکت به خطر نیفتد. کرم تصمیم می گیرد با رضا صحبت کند و عایشه با محسن، تا قضیه را حل کنند.  رضا و محسن هر دو از آنها در مورد نحوه آشناییشان سوال می‌کنند. عایشه و کرم دوباره قرار دیگری می گذارند و تصمیم می گیرند داستانی بسازند تا به آنها بگویند. وقتی داستان را می‌سازند و به رضا می‌گویند او توجیه می‌شود و قبول می کند. وقتی داستان را به محسن میگویند او بسیار متأثر می شود و گریه می کند و می گوید هیچکس نمی‌تواند جلوی عشق شما را بگیرد و هرچه زودتر باید عروسی کنید .

در سوی دیگر جیدا پیش برک می رود و از او در مورد عایشه و اینکه چطور شد که با کرم دوست شده و قصد ازدواج دارند میپرسد.  اما برک می گوید من چیزی نمی دانم. اگر سوالی دارد از غنچه دوست صمیمی عایشه بپرسد. جیدا شماره خود را برای برک می گذارد و می رود.

کرم و عایشه بعد از پیروزی شان بیرون رفته اند. کرم مدام سر عایشه منت میگذارد که من به خاطر تو این کار را کرده ام. عایشه می گوید چنین مردی کمتر پیدا می شود و از او ممنون است. کمی بعد عایشه بلند می شود تا چیزی بخرد و وقتی برمی گردد حرفهای کرم پای تلفن را می شود و میفهمد که او بخاطر منفعتش در شرکت با او ازدواج میکند. عصبانی می شود و با کرم دعوا می کند و می گوید تو به من عذاب وجدان دادی . اما حالا با هم برابریم.

صبری در خیابان راه می رود و همه را شبیه عایشه می بیند. مردم برای او دل می سوزانند و می گویند او عقلش را از دست داده است.