خلاصه داستان سریال ترکی عشق تجملاتی قسمت ۴ + زیرنویس و دوبله
عایشه آماده شده و از اتاق بیرون میرود به مهمانان سلام میکند. به آشپزخانه میرود تا قهوه بریزد. همه منتظر هستند اما عایشه بیرون نمیآید. نظمیه به آشپزخانه میرود و میبیند عایشه نیست و پنجره باز است و او فرار کرده است. همه دنبال عایشه می گردند. عایشه پیاده در خیابان راه میرود و به خانه دوستش پناه میبرد. وقتی داخل می رود برک را در آنجا میبیند و شوکه میشود. به سرعت از خانه بیرون می زند. برک دنبال او میدود اما بی فایده است. عایشه در خیابان در حال گریه کردن یاد حرفهای دوستش میافتد که سعی در منصرف کردن او از ازدواج با برک داشت.
در خانه محسن خانواده سر میز شام نشسته اند. جیدا نیز آنجاست. مادر کرم میخواهد او با جیدا ازدواج کند و دائم سر میز با او صحبت میکند و میخواهد نظر کرم را جلب کند اما کرم سرش با گوشی گرم است و اهمیتی نمیدهد.کمی بعد می گوید باید به کارگاه بروم و میز را ترک کرد.
عایشه گوشی خود را در خانه جا گذاشته است.ب رادرش اورکات قفل آن را باز کرده و به شماره های آخر نگاه می کند .به آخرین شماره زنگ میزنند. شماره کرم است. برادرش به او میگوید خواهرم کجاست و تو کی هستی. کرم قطع میکند و گوشی را خاموش میکند .
عایشه که دیگر جایی را ندارد به کارگاه میرود و در تاریکی نشسته و گریه می کند . کرم وارد کارگاه میشود و عایشه را میبیند. از او میپرسد آنجا چکار میکند اما عایشه حرف نمیزند.
برادر عایشه اطلاعات شماره را پیدا کرده و میفهمد کرم است . خانواده صبری هنوز در خانه هستند و همه با هم درگیر پیدا کردن عایشه اند. نظمیه می گوید که اتفاقا امروز کرم دم در خانه آمده بود. ادم عصبانی میشود و میگوید چرا من خبر نداشتم . برادران عایشه و صبری و پدرش از خانه میروند تا کرم را که فکر میکنند عایشه را فراری داده پیدا کنند.
ادم به خانه محسن زنگ میزند. صمد برادر کرم میگوید او خانه نیست و به کارگاه رفته است . ادم میگوید او خواهر من را دزدیده و به کارگاه برده است. صمد قضیه را به پدر و مادرش می گوید. برادران عایشه و خانواده کرم هر کدام از یک سو به سمت کارگاه میروند.
در کارگاه کرم و عایشه نشسته اند. عایشه برای کرم ماجرا را تعریف میکند. او می گوید اول از تو خوشم نمیآمد اما حالا تو تمام مشکلاتم را می دانی. کرم هم با او درد دل می کند و می گوید آدم خودخواهی بودم و از دیروز در پی اتفاقی توبه کرده ام. به عایشه می گوید به پدرم میگویم وساطت کند و مشکل تو را حل کند . نمی شود کسی را به زود وادار به ازدواج کرد . تو امانتِ دوست او هستی. عایشه می گوید من همیشه در زندگی به فکر دیگران بوده ام و به خودم اهمیت ندادم اما آنها به من بدی کردند.کرم میگوید چون تو دختر خوبی هستی و خوبی کردی همه از تو سواستفاده کردند.وقتش است دختر بدی باشی و گاهی بدی کنی. صدای ماشین برادران عایشه می آید که پیاده شده و با داد و بیداد کرم را صدا می زنند و تهدید می کنند. کرم شوکه میشود و نمی فهمد قضیه چیست. همان لحظه محسن و صمد هم میرسند. محسن می گوید کرم بی گناه است و عایشه آنجا نیست و شما اشتباه می کنید. ادم می گوید یا کرم پایین بیاید یا اینجا را به آتش می کشم. کرم به عایشه می گوید نترس! بیا برویم و همه چیز را توضیح بدهیم. من پشت تو هستم. بعد دم پنجره می رود و می گوید عایشه آنجاست. محسن عصبانی میشود و به کرم لعنت می فرستد. کرم میگوید شما اشتباه فکر می کنید و الان عایشه همه چیز را توضیح می دهد. عایشه دم پنجره می آید و ناگهان می گوید من و کرم با هم دوست هستیم و همدیگر را دوست داریم و مال هم شدیم و با هم رابطه داریم. همه بهت زده می شوند. کرم غش می کند. عایشه در دلش می گوید وقتش شده دختر بدی باشم…