خلاصه داستان سریال ترکی عطر عشق قسمت ۱۲۵ + زیرنویس و دوبله

جان از لج صنم همه را در شرکت جمع می کند و می گوید: باید هرچه زودتر قسمت دوم پروژه ردموند را شروع کنیم. درم اعتراض می کند و می گوید: ولی هنوز دو ماه وقت داریم. جانم می گوید: من فرصت ندارم و از صنم می خواهد شعار پروژه را بگوید.صنم می گوید: “جذب کن و به مبارزه دعوت کن” جان می گوید: باید صداقت و تعهد و درستکاری هم جزو شعارمان باشد. صنم می گوید: من هم شعار بلدم. “مثل دینامیت، انفجار” در همین حال پلین وارد شرکت می شود و جان از لج صنم به او می گوید: خیلی زیبا شده ای و او را به اتاقش دعوت می کند. صنم با خشم به طرف وایت برد می رود و آن را پاره می کند. جان با خونسردی می گوید: فکر کنم تو مطلب را کاملا گرفتی! و صنم را بیشتر عصبانی می کند. صنم از لج او پیش ایگیت می رود و جی جی با دیدن این صحنه ها به آیهان زنگ می زند و می گوید: جان و صنم قهرند و جدا شده اند. باید انها را آشتی بدهیم. همه ی کارمندها پیش جی جی می آیند و به او می گویند: برای آشتی دادن جان و صنم همه می خواهند کمک کنند. حتی امره هم حاضر به کمک کردن است. آیهان می گوید: من می گویم هردو را در سردخانه زندانی کنیم آن وقت وقتی همدیگر را در خطر ببینند به هم نزدیک می شوند و آشتی خواهند کرد. همه از فکر آیهان خوششان می آید و دست به کار می شوند.
در محله، ای سون به مغازه محبوبه می رود ولی مظفر رفتار بدی با مادرش می کند. محبوبه به او هشدار می دهد که با مادرش درست رفتار کند. مظفر به محبوبه می گوید: تو جلوی دخترهایت را بگیر! و این بار آی سون می گوید: با همسایه قدیمی من درست رفتار کن! و وقتی مظفر یک دنده گی می کند محبوبه با آی سون او را از مغازه بیرون می کنند.
در شرکت، درم به سراغ صنم می رود و به او می گوید: مشتری مهمی داریم باید با جی جی به سردخانه بروی و آنجا را بررسی کنید. صنم با جی جی راهی می شود و درم به اتاق جان می رود و می گوید: یک مشتری خوب محصولات لبنی داریم و از ما درخواست جلسه در سردخانه شان را کرده اند. باید برویم. جان می گوید: من کار جدید قبول نمی کنم ولی بالاخره با اصرار درم او هم به سردخانه می رود.
جی جی صنم را در سردخانه می گذارد و گوشی او را می گیرد و به بهانه ای او را تنها می گذارد. درم هم جان را به سردخانه راهنمایی می کند و گوشی را می گیرد و از آنجا بیرون می آید و در را قفل می کند. جان و صنم با دیدن هم می فهمند که این یک نقشه است و صنم شروع به فریاد کشیدن می کند. جان می گوید: خودت را خسته نکن آنها در را باز نمی کنند. و کاپشن خودش را به صنم می پوشاند. صنم می گوید: آنقدر به من فکر کرده ای که کارمندها دلشان برایت سوخته و دست به این کار زدند! جان هم می گوید: تو دنبال من افتاده ای! جان که می بیند صنم خیلی سردش شده و می لرزد او را در آغوش می گیرد و هردو کمی گرم می شوند.
از آن طرف امره هم لیلا را بیرون می برد تا صحبت کنند ولی لیلا می گوید: من نامزد دارم و این کار درستی نیست. امره صورت او را در دست هایش می گیرد و می گوید: به ما یک شانس دیگر بده. لیلا می گوید: ولی تو با آیلین هستی و امره جواب می دهد: آیلین همه اصرار من را می دانست و من مجبور بودم به خواسته های او تن بدهم. من تو را دوست دارم. میدانم دلت را شکستم ولی جبران خواهم کرد. لیلا می گوید: ولی من با عثمان خوشبختم و گریه اش می گیرد. و یاد حرف عثمان می افتد که گفته بود: اگر من را نمی خواهی برو. امره می گوید: تو واقعا خوشبخت نیستی!
در سردخانه هنوز جان و صنم در آغوش هم هستند. جان می گوید: هنوز می خواهی با ایگیت کار کنی؟ صنم می گوید: من می خواهم زندگی جدیدی شروع کنم و رمانم را بنویسم. جان می گوید: من هم می روم چون به آرامش احتیاج دارم. صنم خودش را از آغوش او بیرون می کشد و آیهان در را باز می کند. صنم به جان می گوید: همین فردا کارم را با ایگیت شروع می کنم و جان هم می گوید: من هم به زودی به بالکان می روم و برای هم آرزوی موفقیت می کنند ولی نگاهشان همچنان عاشقانه است.
Gun Ay

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *