خلاصه داستان سریال ترکی قفس (کبوتر) قسمت 30

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال قفس (کبوتر) قسمت 30 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال قفس قسمت 30

سریال قفس قسمت 30

غفور سراغ جلیل در بازار می رود و در روز روشن او را با زور سوار ماشین می کند و می گوید: «پس اونی که با قاسم تو کشتن احمد همدست بوده تو بودی! » و در ماشین گلوله ای در پایش خالی می کند و می پرسد: «اونی که دستور قتل احمدو داد کی بوده؟! »

جلیل عصبانی است و جوابی نمی دهد. غغور هم می گوید که خودش بالاخره خواهد فهمید.

امل به بیمارستان و ملاقات قاسم می رود و با عصبانیت و ناراحتی می گوید: «داداش بدیر همه چیزو فهمیده و خیلی داغون شده. اون 15 سال زندون رو تحمل کرد و داغون نشد اما با فهمیدن این که داداشش بهش خیانت کرده از هم پاشید.. تو اصلا به هیچکس فکر نکردی.. حتی به منم فکر نکردی… اگه این آدم گلوله رو تو سرت خالی میکرد چی؟ اون طلاها به این روزات می ارزید؟! » قاسم با پشیمانی به او خیره می شود.

غفور به بدیر که هنوز هم غم سنگینی در دلش دارد می گوید که قاسم فریب خورده و قربانی در این قتل است و در واقع او هم خصلتش مثل خود بدیر کمی ساده لوحانه است و تاکید می کند که اصل کاری را بالاخره پیدا خواهد کرد!

او بعد هم به دیدن کوسا می رود و به او که در وضعیت اسفناک آن خانه مشغول روشن کردن اتش است می گوید فهمیده جلیل در قتل احمد دست داشته و ربط کوسا به این ماجرا چه می تواند باشد؟! کوسا با عصبانیت فقط او را از خانه بیرون می کند.

کوسا در تنهایی خودش از خدا کمک می خواهد که همان موقع در خانه به صدا در می آید و عوکش وارد خانه می شود.

کوسا با خوشحالی او را در آغوش می گیرد اما عوکش با ناراحتی می گوید: «به خاطر تو، نعمت دیگه منو نمیخواد.

من دیگه بردیم مادر. من نمیخوام مثل تو کینه ای باشم و میخوام راهمو ازت جدا کنم! »

و به خواهش های مادرش توجهی نمی کند و به عروسی روستا می رود و همراه مردم روستا می رقصد و از کنعان هم می خواهد به انها ملحق بشود. بعد از رقص، عوکش دست اسمیحان را می بوسد و می گوید: «از این به بعد مامان من هم تویی. »

و کنار کنعان می نشیند و در مورد اینکه نعمت باز هم او را قبول نمی کند می گوید.

زولوف حرف او را می شنود و می گوید: «شاید میخواد با چشماش بهت چیزی بفهمونه. یا اینکه انقدر عاشقته که سکوت میکنه… » عوکش با لبخند او را نگاه می کند و می گوید: «دمت گرم زن داداش! »
در همان اتاق بیمارستانی که قاسم بستری است، جلیل هم بستری می شود. کمی بعد غفور پیش انها می آید و می پرسد که دستور قتل احمد را چه کسی داده بوده؟ قاسم چیزی نمی داند و جلیل تصمیم می گیرد سکوت کند. غفور هم مجبور می شود به زور متوسل بشود.

عوکش با بادکنک و دوچرخه ای در دست، خوشحال به سمت خانه ی نعمت می رود. اما متوجه می شود که آنها از خانه برای همیشه رفته اند و با ناامیدی به دیوار تکیه می دهد و اشک می ریزد.

غفور شبانه دوباره پیش کوسا می رود و می گوید: «فهمیدن بعضی چیزها خیلی سخته. یه ادم، چطور میتونه شوهرشو بکشه؟ »

کوسا می گوید: «بالاخره فهمیدی…. » بعد هم گریه می کند و می گوید: «اون منو اصلا دوست نداشت. » و گریه اش شدت می گیرد و به سمت غفور می رود و او را در آغوش می گیرد و به گریه کردنش ادامه می دهد.

بعد ار عروسی، زولوف و کنعان و اسمیحان به عمارت می رسند. زولوف و کنعان وارد اتاقشان می شوند و به هم نزدیک شده و با لبخند به هم خیره می شوند که در اتاقشان به صدا در می آید. آنها وقتی از اتاق خارج می شود با ایپک که ساکش را هم در دست دارد روبرو می شوند..

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال قفس قسمت 30 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال کبوتر قسمت 31 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *