خلاصه داستان سریال ترکی هرجایی قسمت 140

سلام همراهان عزیز الو سریال در این بخش خلاصه داستان سریال هرجایی قسمت 140 را آماده کردیم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال هرجایی قسمت 79

سریال هرجایی قسمت 140

یارن ضربه سختی به ریحان وارد کرده و از این کار خود بسیار راضیست.

او رو به آزاد می کند و می گوید: «تو هم خبر داشتی.» و ریحان با ناباوری بهآزاد خیره می شود و آزاد سرش را با شرمندگی پایین می اندازد. بعد یارن رو به هازار می کند و می گوید: «بگو که ریحان دختر ناتنی توئه و سالها این رو ازش مخفی کردی.»

هازار اشک می ریزد. میران که همه چیز را شنیده از بی تابی روی زمین می نشیند و فکر می کند که ریحان که این همه در حقش جفا شده حتی دختر هازار نبوده است.

ریحان به صورت همه خیره می شود تا شاید یکی به او بگوید که یارن دروغ می گوید و این حقیقت ندارد ولی همه نگاهشان را به زمین می دوزند و او یادش نمی آید که هازار حتی یک بار هم طوری رفتار کرده باشد که ریحان حس کند او ناپدری اش است.

او از عمارت خارج می شود و سرگردان در کوچه ها به راه می افتد. شکران که می بیند حال ریحان خوب نیست دنبال او می رود و میران هم اسلحه اش را برمی دارد و سراغ عزیزه می رود. جهان از آزاد می خواهد یارن را به هتل ببرد و تا عقد نکرده از آنجا خارج نشود.

هارون از یارن طرفداری می کند و می گوید او فقط حقیقت را گفته و مقصر نیست.

ولی هازار رو به یارن می گوید: «تو هر بدی که از دستت برمی اومد در حق دخترم کردی و وقتی زندگیش داشت سر و سامونی می گرفت حرفی زدی که نباید می گفتی.

تو اینجا بمون. من میرم.» نصوح دست یارن را می گیرد و با خودش می برد و می گوید: «به جایی می برمت که لیاقتش رو داری و تا زمان عقدت همونجا می مونی.»

او به داد و بیدادهای هاندان هم توجهی نمی کند.

میران سراغ عزیزه می رود و اسلحه را به سمت او می گیرد و می پرسد که می دانسته ریحان دختر هازار نیست؟ عزیزه انکار می کند ولی می گوید: «اگه می دونستم هم چیزی عوض نمی شد. چون هازار پدر خیلی خوبی برای ریحانه.»

میران با بغض می گوید: «تو از نقطه ضعفم نسبت به مادرم استفاده کردی و من رو مجبور به انتقام کردی. نباید به حرف تو گوش می دادم.» عزیزه اسلحه را از دست میران می گیرد و گلوله هایش را خالی می کند و می گوید: «دفعه بعد اسلحه خالی رو به سمت من بگیر.»

میران با نفرت جواب می دهد: «ارزش این رو نداری که دستام رو به خون آلوده کنم.» و می رود.

شکران ریحان را به روستا و خانه اش می برد و مثل مادربزرگی از او پرستاری می کند.میران از پشت پنجره ریحان را نگاه می کند و گریه کنان از او به خاطر نمام بلاهایی که سرش آورده عذرخواهی می کند و از اینکه باعث شده پدرش را هم از دست بدهد احساس گناه می کند.

میران به هازار که دنبال ریحان می گردد خبر می دهد ریحان در خانه شکران است و هازار هم به آنجا می آید و وقتی ریحان را آنطور غمگین و در هم شکسته می بیند بی قرار می شود و به میران می گوید که تمام این سال ها مقصر بوده که همه چیز را از دخترش پنهان کرده و باعث شده حتی به ناحق از او انتقام گرفته شود و خودش را سرزنش می کند و میران را هم به گریه می اندازد.

او میران را سرزنش می کند که با انتقام احمقانه اش باعث شده نتواند به دخترش بگوید پدر واقعی اش نیست. میران از خودش شرمنده می شود.

ریحان سعی می کند با خاطرات کودکی اش از پدرش که همیشه پشتیبانش بوده خودش را تسلی بدهد و به معجزه ها باور داشته باشد اما ناامیدی طاقتش را طاق کرده.

نصوح یارن را به روستایی دورافتاده می برد و او را در آغلی زندانی می کند و از صاحب گوسفندها که یک پیرزن است می خواهد که مراقب کارهای او باشد و جز آب و نان چیزی برای خوردن به او ندهد. یارن کنار گوسفندها می نشیند و قسم می خورد که این بار جان ریحان را بگیرد.

تا جگرش خنک شود. از آن طرف هارون که نصوح را تعقیب کرده و محل زندانی شدن یارن را یاد گرفته به وضعیت یارن می خندد و تصمیم می گیرد به عنوان شاهزاده سوار بر اسب سفید برای نجات یارن برگردد.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ترکی تردید (هرجایی)  قسمت 140 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال هرجایی (تردید) قسمت 141 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *