خلاصه داستان سریال ترکی هرجایی قسمت 175

سلام همراهان عزیز الو سریال در این بخش خلاصه داستان سریال هرجایی قسمت 175 را آماده کردیم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال هرجایی قسمت 152

سریال هرجایی قسمت 175

عزیزه برای خواهرش حنیفه گریه می کند اما وقتی در لای لباسهای حنیفه گوشی او را پیدا میکند با پیام اصلان رو به رو می شود و می فهمد که اصلان نه برای انتقام گرفتن از شاداغلوها که برای انتقام گرفتن از خود او برگشته است.

و در ضمن متوجه می شود که آنقدر در فکر انتقام از نصوح غرق شده که از زندگی خودش و نوه هایش غافل شده است و کاری کرده که همه ی آنها از او متنفر شوند. به خدمتکارش محمود می گوید:« به جز میران همه ترکم کردند. پسری که برای انتقام گرفتن تربیت کرده بودم حالا تبدیل به نوه ی واقعی من شده است.»

هازار همه جا را دنبال ریان می گردد و بر سر جهان فریاد می کشد:« اگر ریان مرگ میران را باور کرده باشد خودش را خواهد کشت.»

و چند مشت به صورت جهان می کوبد و با خشم از او می پرسد چرا قصد کشتن میران را داشته است؟ جهان جواب می دهد:« در جیب میران یادداشتی پیدا کردم که نوشته بود قاتل محمد اصلان بی پدر ما نصوح است و ترسیدم همانطور که میران قصد جان تو را کرد این بار به پدر اسیب بزند خواستم او را از سر راه بردارم که به دست گونول کشته شد.»

هازار به تلخی گریه می کند.

میران در آخرین لحظه خودش را به بالای صخره و ریان می رساند و او را در آغوش گرفته و مانع خود کشی او می شود. ریان که از زنده بودن میران حیران شده است خودش را به آغوش او می اندازد و قول می دهد که هزگر به فکر خودکشی نیفتد.

عزیزه سراغ اصلان می رود و به او می گوید:« حالا فهمیدم که برای انتقام گرفتن از من با حنیفه همدست شده بودی.»

اصلان هم می گوید:« من هم می دانم که تو اتتقام پسر مرده ات و خانواده ات را از نصوح می گیری و این وسط عموی من محمد بهانه بوده است. ولی اگر می خواهی مانعی برای انتقامت نباشم ریان را به من بده. آنوقت من هم کمکت می کنم.»

بعد از رفتن او عزیزه به خودش می گوید:« برای من بچه ها و خواهرم مهم بودند که آنها هم مرده اند . من به حرف تو رفتار نمی کنم.»

هازار به همراه جهان به عمارت برمی گردد ولی هنوز خبری از ریان نیست. هازار بیشتر از همیشه نگران دخترش می شود.

در همین حین میران و ریان وارد عمارت می شوند. هازار خوشحال می شود و ریان به جهان می گوید:« اینجا خانه ی پدری من است. هر وقت بخواهم به اینجا برمی گردم ولی حالا با میران می رویم تا زندگی جدیدی شروع کنیم. چون ما اصلا طلاق نگرفته بودیم.»

ملیکه که نگران حال ریان و میران بود وسایل ریان را توی ماشین می گذارد و برای آنها آرزوی خوشبختی می کند. میران از آزاد بخاطر نجات جانش تشکر می کند. آزاد می گوید:« تو هم قبلا نجاتم داده بودی. حالا بی حساب شدیم.»

هازار با عشق به میران که احساس می کند پسر او و دلشاه است نگاه می کند.

فیرات پیش عزیزه رفته و با خشم می گوید:« تو میران را هم فدای خواسته های خودت کردی.

من تو را در قلبم کشتم و اموالی را که به نامم هست واگذار می کنم و با مادرم از اینجا می رویم.» اما اسما به او می گوید نمی تواند همراه او باشد و ادامه می دهد:« من هر کاری می کنم برای تو می کنم. » فیرات ناراحت شده با دلخوری از عمارت می رود.

گونول غمگین نا امید با خودش فکر می کند حالا که تمامی کسانی که دوستشان داشته مرده است زندگی اش بیهوده است.

به پشت بام هتل می رود تا خودش را پرت کند. آزاد از راه می رسد و از او می خواهد دیوانگی نکند و به خودش فرصت دوباره بدهد. در آخرین لحظه مانع پریدن گونول می شود.

میران و ریان به خانه ی اصلان می روند. میران به اصلان می گوید:« تو دنبال خانواده ات می گردی. من هم دنبال قاتل خانواده ام هستم. پس بیا به کمک هم این مشکلات را حل کنیم.» و اصلان قول همکاری می دهد.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ترکی تردید (هرجایی)  قسمت 175 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال هرجایی (تردید) قسمت 176 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *