خلاصه داستان سریال ترکی هرجایی قسمت 97

سلام همراهان عزیز الو سریال در این بخش خلاصه داستان سریال هرجایی قسمت 97 را آماده کردیم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال هرجایی قسمت 79

سریال هرجایی قسمت 97

میران بالاخره خودش را راضی می کند و دوباره به داخل خانه روستایی برمی گردد و به اتاق مادرش می رود.

و وقتی عکس او را روی دیوار می بیند که حامله بوده دیگر باورش می شود و که انجا خانه دلشاه هست.

در لابه لای وسایل مادرش دفتر خاطرات مادرش را پیدا می کند و خط مادرش را می شناسد و به تلخی گریه می کند.

به ریان می گوید: «تو حق داشتی برای این که بتوانیم آینده مان را بسازیم باید اول از گذشته مان سر در بیاوریم. »

ریان گریه کنان دست او را می گیرد و می گوید: «من اشتباه کردم. نباید تو را به اینجا می کشاندم. دلم نمیخواست اینطور دلت بسوزد. » و از او می خواهد که به میدیات برگردد.

اما میران توجهی به او نمی کند و خاطرات مادرش را می خواند و گریه می کند.

سپس سراغ پیرزن رفته و از او می خواهد هرچه درمورد مادرش می داند بگوید. پیرزن می گوید: »وقتی مادرت تو را حامله بود اینجا امد.»

و گهواره ای را گوشه اتاق به میران نشان می دهد و می گوید: «این را پدربزرگت برای تو ساخته بود و اسمت را هم روی گهواره حک کرده. وقتی پدربزرگت مرد مادرت مجبور شده از روستا به میدیات برود و دنبال کار بگردد. اما آنجا اصلان بی ها به زور او را عروس خود کردند. مادرت دلش نمی خواست عروس انها شود ولی مجبورش کردند و بعدها شنیدم که با مادرت بدرفتاری میشده… حتی شنیدم که یک بار بعد از مرگ مادرت، شکران به میدیات رفته تا تو را پس بگیرد و عزیزه او را از خانه بیرون انداخته و تهدیدش کرده که اگر دنبال تو برود جان تو به خطر خواهد افتاد. »

باور کردن این چیزها برای میران سخت است. او دوباره شروع به لرزیدن می کند. پیرزن از او می خواهد که وقتی مشکلی برایش پیش امد به خانه مادرش بیاید.
از ان طرف دکتر بالای سر هازار می آید و می گوید که به زودی میتواند روی پاهایش بایستد و راه برود.

اهالی خانه همگی شاد می شوند و هازار را به ایوان می برند تا هوایی عوض کند.

نصوخ به پسرش می گوید: «حالا دیگر همه خانواده ات حتی ریان هم کنارت هستند و از این به بعد با ارامش زندگی خواهی کرد. » اما زهرا که ناهه را در جیب دارد نگران به هازار خیره می شود.
آزاد و الیف همدیگر را بیرون از شهر ملاقات می کنند و الیف بالاخره جرئت پیدا می کند و اعتراف می کند که هازار را هل داده است و میران تقصیری ندارد. اما آزاد می گوید: «دروغ میگویی و میخواهی ریان و میران را آشتی دهی. اگر ریان به آن خانه برگردد از طرف عزیزه جانش در خطر خواهد بود. »

الیف با گریه جواب میدهد: «تو باورم نمیکنی چون هنوز ریان را دوست داری.

ولی این را هم قبول می کنم که جان ریان کنار مادربزرگم در خطر است چون دیشب کم مانده بود زن عمویم را به تیمارستان بفرستد.

من نمیخواهم مثل مادربزرگم بی وجدان باشم. » آزاد برای دلداری او را بغل می کند و الیف از او خواهش می کند که هردو به دیدن هازار بروند.

میران به ریان می گوید: «دیگر نمیدانم چه چیز درست است و چه چیز غلط. دارم گم میشوم. »

ریان می گوید: «فقط باور داشته باش که یک روز همه چیز درست خواهد شد. »

و هردو به سمت میدیات حرکت می کنند. وقتی هردو به عمارت شاداغلو می رسند چشمشان به الیف و آزاد می افتد و میران به سرعت به سمت الیف می رود و داد می زند: «با این مرد اینجا چه میکنی؟ »

الیف با دیدن او با عجله داخل عمارت شاداغلو می شود و با صدای بلند داد می زند: «هازار شاداغلو من تو را هل دادم..تو هم من را دیدی چرا دروغ میگویی؟ »

همه با تعجب به هم خیره می شوند و الیف به سمت ریان رفته و می گوید: «میران بی تقصیر است و پدرت را من از پله ها انداختم. »

ریان به میران نگاه می کند و می گوید: «جرئت روبرو شدن با واقعیت را نداری و حالا برای این که من را از دست ندهی الیف را هم آلت دست خودت کرده ای! من دیگر گول این نقشه هایت را نمیخورم. »

میران به او می گوید: «اگر در نظر تو من انقدر آدم پستی هستم که این نقشه را بکشم دیگر حرفی بین ما نمانده. »

و به همراه الیف می روند. هازار با بغض به ریان می گوید: «میران از همان اول راست گفت. او من را هل نداد و من دروغ گفتم… برو دنبالش و او را برگردان. »

ریان با عجله به دنبال میران می رود.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ترکی تردید (هرجایی)  قسمت 97 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال هرجایی (تردید) قسمت 98 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

 

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

 

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *