خلاصه داستان سریال ترکی وصلت قسمت 128

سلام همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 128 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال وصلت قسمت 128

صالح و عزیز دور شطرنج عرفا نشسته اند. صالح تاس را می اندازد و عزیز آن را روی خانه ی خیانت می نشاند. این بار عزیز شروع به صحبت می کند: « خیانت برای من یه موضوع آشناست. » و خاطره ای از کودکی اش تعریف می کند که در مهمانی های بزرگ خانوادگی شان، خیانت را از نزدیک لمس کرده و دیده بوده. صالح می گوید: «خیانت رو برگردوندنه. یا از حق مردم یا از عشق و یا از دوست… »
در حالی که عزیز سعی می کند از مدیر بانکش مقدار زیادی پول بگیرد تا در مزایده پیروز باشند، تحسین تمام حساب های انها را بلوکه می کند و کاری از دست عزیز هم برنمی آید.
تحسین پیروزمندانه این خبر را به بولنت می رساند. بولنت در مورد گاوصندوق شخصی عزیز می گوید و اضافه می کند: «من حریفم و جزئیات کار رو هیچ وقت دست کم نمیگرم. » کسی از طرف او کتابی از کتابخانه ی شرکت عزیز را برمیدارد و کلید گاو صندوق عزیز که داخل آن پنهان کرده بود را هم برمیدارد. بعد هم کتاب را سرجایش قرار می دهد. بولنت در این مورد به تحسین می گوید: «کلید ساده ای که تا دیروز برات مهم نبود میتونه مارو به خواسته مون برسونه! »
فریده از یالچین می خواهد به آتلیه اش بیاید تا اسلحه را به او نشان بدهد. یالچین با دیدن اسلحه جا می خورد. فریده می گوید: «نمیدونم مال کیه. ولی مامانم پنهونش کرده بوده. به نظرت ربطی به قتل عمه م میتونه داشته باشه؟ » یالچین قول میدهد تا ته و توی قضیه را در بیاورد.
کرم آنیتا را به خانه ی زهرا و پیش آلیس می برد. نجمی هم انجاست. آلیس با دیدن آینتا خوشحال می شود. آنیتا مقابل آلیس می ایستد و می گوید: «چشات منو یاد یکی میندازه ولی نمیدونم کی.» آلیس حرفی نمیزند و فقط خودش را به مادرش می چسباند که باعث تعجب آنیتا می شود. همان موقع نجمی می گوید که باید آنها را به جای امنی ببرند. بولنت از طریق گردنبندی که به انیتا داده و شنودی که در آن کار گذاشته تمام حرف های آنها را می شنود.
فیرات پیش صالح می رود. صالح از او می خواهد کمکش کند تا ساعت های روی دیوار را تمیز کنند. صالح می گوید: «دفعه پیش که اومدی، چیزی که خواستی رو گرفتی؟ به هدفت رسیدی؟ » فیرات می گوید: «مجبور بودم. بابا صالح این آدم ها چی میخوان؟ » صالح می گوید: «واسه پرسیدن این سوال دیر نکردی؟ » فیرات می گوید: «من دنبال حقمم. این وسط ادعاهای جدی ای هست. اومدم از تو بپرسم ببینم واقعیت داره یا نه. » صالح می گوید:«فقط وقتی از ته دل
پیش ما اومدی به تو فایده میرسونیم. تو بصیرتت رو از دست دادی. تو باید مراقب خورد و خوراکت باشی. » فیرات می پرسد: «یعنی چی؟ » صالح می گوید: «لقمه حرام اول قلب رو نابود می کنه. » فیرات منظور او را خوب متوجه می شود.
یامور کرم را به آگاهی صدا می زند و پروانه و ویدیویی که در آن تحسین با شنیدن اسم پروانه جا می خورد را نشان او می دهد و می گوید: «به نظر من پروانه کسی جز بولنت نیست. بیا به هم کمک کنیم. اگه تو موفق بشی کاری کنی بولنت یه جرم رو اعتراف کنه کارمون خیلی راحت میشه. »
حصیبه در به در دنبال اسلحه می گردد. وقتی فریده به خانه برمی گردد در مورد این که اسلحه را جان در خانه پیدا کرده می گوید و می پرسد: «اون اسلحه کیه ها؟ » حصیبه خودش را به آن راه می زند و می گوید: «من چه میدونم. وقتی اومدم تو این خونه اینجا بود. منم قایمش کردم. از این به بعد مسئولیتش با خودت! »
سلطان و احمد با هم وارد مغازه ی صالح می شوند. فیرات کمی عصبی می شود و تصمیم می گیرد انجا را ترک کند. اما صالح از او می خواهد بماند. صالح در مورد دوستی و ارزش آن صحبت می کند. سلطان در حالی که به فیرات خیره شده می گوید: «بابا صالح خیلی کنجکاوم بدونم برای این که قدر دوستیو بدونیم چیکار باید بکنیم؟ چون که دوستی بر پایه منفعت شکل میگیرن! » صالح می گوید: «وقتی با خودت جنگ داشته باشی نمیتونی به کس دیگه وعده صالح بدی و اونو دوست خودت بدونی.» فیرات بلند می شود و جمع آنها را ترک می کند.

امیدواریم از مطالعه  خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 128 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 129 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *