خلاصه داستان سریال ترکی وصلت قسمت 153

سلام همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 153 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال وصلت قسمت 153

آلیس با دیدن آتش که از همه جا زبانه می کشد، در حالی که گریه می کند می گوید: «اینجارو بی رحمانه سوزوند. » کرم طاقتش تمام شده و می پرسد: «کی مامان؟ کی؟ » آلیس به حرف می آید و می گوید: «دست راست پدربزرگت بود. خیلی همدیگه رو دوست داشتیم. پدربزرگت اجازه نداد و زندگی رو برامون زندون کرد. تصمیم گرفتیم فرار کنیم و بریم آلمان. نمیتونستم از مهمت دست بکشم. » کرم با عصبانیت می پرسد: «اونجا هم تحسین تورو پیدا کرد؟ » آلیس می گوید: «بابام ازش خواسته بود مارو بکشه. اما تحسین از ما محافظت کرد. مارو مخفی کرد و نشون داد مردیم. » کرم با شنیدن این حقیقت چشمانش پر از اشک می شود. آلیس ادامه می دهد: «تحسین تورو گرفت که مراقبت باشه و بزرگت کنه. ما هم به اسم خانواده اصلان به زندگی ادامه میدادیم. تا این که یه روز طاقت نیاوردم و گفتم باید بریم پیش کرم. بابات مخالف بود و میگفت باید صبر کنیم اما من نمیتونستم. رفتم به پای بابام افتادم و گفتم نکن. اما به حرفمون گوش نداد و مارو آورد اینجا. » کرم با خشم می پرسد: «بابام رو پدربزرگم کشت؟ » آلیس گریه اش شدت می گیرد و می گوید: «سوزوند. زنده زنده جلوی چشمای من سوزوندش. » کرم می پرسد: «داداش عزیز به تحسین گفته بود خانواده رو دیده که کشته. در این مورد چیزی میدونی؟ » آلیس می گوید: «تورو داده بود یه خانواده اما وقتی اونارو که تورو به پدربزرگت بفروشن. تحسین متوجه شد و مجبور شد اونارو بکشه که تورو نجات بده. کار تحسین نبود. » کرم اشک می ریزد و به یاد اشتباهاتی که در حق عزیز و تحسین کرده می افتد و با ناراحتی می گوید: «عزیز درست میگفت… » با شدت بیشتری گریه می کند.
موقع برگشت به خانه جانان به کرم می گوید: «مثل این که مادرتون برای محافظت از شما سکوت کرده بوده… » کرم می گوید: «دیگه الان که همه چیز مشخص شد، حساب کتاب ها انجام میشه! »
گولتن از انیتا می پرسد که چرا با این همه ملک و منال در این وضع زندگی می کند. انیتا غصه می خورد و می گوید: «بولنت همه چیزمو بالا کشید و ازم وکالت تام گرفت. » گولتن از او می خواهد در این مورد به کرم بگوید تا همه چیز را حل کند.
حالا دیگر آلیس همه چیز را به خاطر می آورد و می تواند صحبت کند. او وقتی وارد خانه می شود به آغوش مادرش می رود و آنیتا هم او را بغل می کند و می گوید: «دخترم آلیس برگشتی… » گولتن از دیدن این صحنه اشک می ریزد.
صالح جعبه ای را که داخل دو مهره ی رهگذر است، به دست عبدالله می دهد. عبدالله یکی از مهره ها را بدون این که کرم متوجه بشود روی ماشین او می گذارد. کرم از دیدن مهره جا می خورد. بعد سراغ نجمی می رود و با جدیت می گوید: «من همه چیزو دیر متوجه شدم، اما حالا اماده ام. پایه ای بولنت رو نابود کنیم؟ » نجمی قبول می کند.
فائق شبانه به مغازه ی صالح می رود که کمی با هم صحبت کنند. عزیز تمام حرف های انها را می شنود. فائق در مورد این که فریده به حرفش گوش نمی دهد حرف میزند. صالح می گوید: «به نفست ظلم نکن فریده دلش پیش عزیز گیره و عزیز هم فریده رو دوست داره. عزیز با اون یکیا فرق داره. بهم اعتماد کن. » فائق از کوره در می رود و صالح به آرامی می گوید: «اتفاقاتی که تو گذشته افتاده رو فقط یه چیز پاک میکنه. اونا باید ازدواج کنن. » فائق با عصبانیتی که سعی در کنترلش دارد می گوید: «بار سنگینی روی دوش من گذاشتی. فریده رو نمیدونم اما عزیز باید تاوان همه چیز رو پس بده. » می رود.

امیدواریم از مطالعه  خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 153 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 154 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *