خلاصه داستان سریال ترکی وصلت قسمت 91

سلام همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 91 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال وصلت قسمت 91

عزیز سرپیل را به اتاقش صدا می زند و به او می گوید که از این به بعد باید دست راستش در شرکت باشد. و بعد او را در جریان کارها می گذارد و می گوید: «تو رو تو شرایط بدی میذارم.. یه مدت باید سختی بکشی. »

سرپیل کمی جا می خورد اما قبول می کند و می گوید: «میدونم مجبورین این کارو کنین. »

سلطان از این که فیرات از وقتی امده حرفی نزده، خسته می شود و با عصبانیت می گوید: «توام که قرار نیست حرفی بزنی. » و بلند می شود که برود.

فیرات مانع او می شود و همان موقع هم عزیز به فیرات زنگ می زند و فیرات به او می گوید:« باشه جایی که میگم بیا تا همه چیزو بدونی. »

بعد از این تماس، فیرات دست سلطان را می گیرد و می کشد و می گوید: «نمیخوای حقیقت رو بدونی؟ یا نکنه میخوای رازهای خانواده ات رو برای همه فاش کنم؟ »

یالچین تازه یادش می افتد که یامور خانه را به او سپرده بود تا تمیزش کند که موقعی که با مادرش آمد خانه آماده باشد و با عجله به امینه زنگ می زند تا قبل از رسیدن یامور و مادرش خانه را مرتب کند.

اما امینه به یالچین می گوید که لوله آب ترکیده و خانه را آب برداشته. همان موقع یالچین پیام یامور را می بیند که گفته در فرودگاه هستند و تا شب می رسند. یالچین شرمنده می شود و نمی داند باید چه کند.

فیرات سلطان را به گاراژی که آنجا می ماند می برد و همچنان در سکوت پشت به او می کند. کمی بعد فیرات در مورد این که همه چیز از روزی که عزیز سه نفر از دوستانش را کشت حرف میزند…

سلطان با گریه می گوید: «این ممکن نیست. داداش عزیزم این کارو نمیکنه. داری دروغ میگی. »

فیرات می گوید: «هیچ فکر کردی چرا یالچین عزیز رو بازداشت کرد و چرا بابات سعی داشت یالچین رو بکشه؟ همش سعی داشت تا کثافت کاری های داداشت رو جمع کنه. کرم به خاطر این که قدرتشو ندارم و چون فقیرم از من سواستفاده کرد. از خواهرم سواستفاده کرد. به خاطر این که دوستمون داره این کارو نکرد. »

و فریاد می زند: « من یه دزدم. برای این که کارهای کثیف بابات رو انجام بدم بابات برام چک میکشه و داداش کرمت هم برای این که اونو جلوی بابات لو ندم، مبلغ بیشتری چک برام میکشه. داداش های تو فقط چهره ی مثل فرشته شونو تو ظاهر نشون میدن، جز اون همه مردهای خانواده ی شما یه حیوونن!»

سلطان در حالی که به شدت گریه می کند و جلوی گوش هایش را گرفته به فیرات التماس می کند بس کند. فیرات وقتی ناراحتی بیش از حد او را می بیند آرام می شود و از سلطان معذرت خواهی می کند.

فریده پیش عزیز می رود تا در مورد طرح جدیدش صحبت کند. اما وسط های توضیحاتش حس می کند عزیز اصلا به حرف هایش گوش نمی دهد و به این کار عزیز اعتراض می کند.

عزیز لبخند می زند و حرف های فریده را یکی یکی به او می گوید. فریده لبخند می زند و وقتی می بیند دوباره به هم نزدیک شده اند فورا با دستپاچه گی به عزیز می گوید که باید کار کند و اتاقش را ترک می کند.

مروه به نهیر زنگ می زند و در مورد این که در نبود او فریده از فرصت استفاده می کند و مدام در اتاق عزیز است حرف میزند. نهیر حالش بد می شود و فورا آماده می شود تا خودش را به شرکت برساند.

فیرات به شرکت می رود و فریده با دیدنش جا می خورد. او مستقیم به اتاق عزیز می رود و می گوید: «اگه دست از سر خانواده م برنداری، همه چیزخانواده تون رو فاش میکنم. » عزیز با بیخیالی می گوید: «حتی میخوای خودم کمکت کنم تا چیزایی که دستت هست رو پخش کنی! » فیرات وقتی می بیند تهدیدش به نتیجه نرسیده آنجا را ترک می کند.

امیدواریم از مطالعه  خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 91 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 92 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *