خلاصه داستان سریال ترکی وصلت قسمت 157

سلام همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 157 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال وصلت قسمت 157

عزیز در به در دنبال فریده است. فریده کنار ساحل نشسته و عزیز هم با دیدن او به سمتش می رود و کنارش می نشیند و می گوید: «واقعا پشیمونم که چرا اون فرمون رو نچرخوندم و از اون بزرگراه به راه خودمون نرفتیم. » فریده با ناامیدی می گوید: «مگه گذشته ولمون میکرد. » عزیز می گوید: «همه و همه چیز رو فراموش کن فریده. میتونیم از اول شروع کنیم و زندگی جدیدی بسازیم.» فریده می گوید: «چطوری؟ » عزیز می گوید: «فقط کدورت بین خانواده مون رو ما میتونیم درست کنیم فریده. میتونیم گذشته رو از یاد همه ببریم. » فریده می گوید: «عزیز ابرهای سیاه رو ما سایه انداخته. » عزیز می گوید: «فریده مگه تو نمیگفتی همیشه پیشم میمونی؟ » فریده می گوید: «هنوز روی حرفم هستم. به هیچ وجه بهت پشت نمیکنم. » عزیز با هیجان می گوید: «پس پاشو بریم فریده. اگه الان این کارو نکنیم هیچ وقت دیگه نمیتونیم. » فریده می گوید: «حتی اگه من و تو کنار هم قرار بگیریم این کابوس تمومی نداره. » عزیز با ناامیدی می پرسد: «فریده یه روز میتونیم به هم برسیم؟ » فریده در حالی که از او دور می شود می گوید: «وقتی همه پلیدی ها و بدی های دنیا تموم بشه حتما بهم میرسیم. » و عمامه ای که عزیز از او خواسته بود برایش درست کند را به دستش می دهد و می رود.
کرم سراغ یامور و یالچین می رود و اول مدرکی که نشان می دهد بولنت دستور قتل پدر یامور را داده به دستش می دهد. بعد هم دفترچه ی سیاه خودش را که تمام کثافت کاری هایش داخل ان است را به کمیسر یالچین می دهد و از انها کمک می خواهد تا بولنت را گیر بیندازند و همانجا به بولنت زنگ می زند و می گوید: «متوجه بی ادبی ای که سلطان بهت کرد شدم. اونم خبر کردم تا بیای شرکت و همه چیز رو حل کنیم. » بولنت هم با کمال میل قبول می کند.
تکین و احمد و نجمی پیش صالح هستند که عزیز هم از راه می رسند. انها دور تخته شطرنج می نشینند و صالح در مورد خانه ی بقا بالله که رهگذر در آن مانده می گوید: «تو این خونه آدم فکر میکنه به خدا نزدیک شده اما هنوز فکرش تو نفسشه و دنبال آرزوهای دنیویه. » نجمی می گوید: «یکی جلو بری به ابراهیم مرسی. » صالح توضیح می دهد: «خدا حضرت ابراهیم رو دوست خودش معرفی کرد. تو این خونه آدم با صفت خلیل آشنا میشه. » علی احمد می گوید: «اگه دو بیاد میکائیل هست. » صالح ادامه می دهد: «از فرشته های با شان و منزلته میکائیل. شخص تو این خونه به اون نزدیکه و اون خیلی بهش کمک میکنه. » و می پرسد: «خانه بعدی تورو کجا میبره؟ » تکین می گوید: «عزرائیل. بابا فکر نکنم توضیحی لازم باشه. قبل از رسیدن به وصال میمیره. » علی احمد که همیشه پر از سوال است می گوید: «چهارتا خونه اونورتر شیطانه، اون چی میشه؟ » عزیز که تمام مدت سکوت کرده بود می گوید: «اگه گول شیطون رو بخوری به او پایین و خونه اول برمیگردی. » تکین می گوید: «اگه این اتفاقات واقعی بود، من جرئت نمیکردم جلوتر برم. عزرائیل و شیطان جلو راهمون هستن تا برای رسیدن به وصلت. » صالح رو به عزیز می کند و می گوید: «عزیز اگه تو مسافر بودی به بازی ادامه میدادی؟ » عزیز کمی فکر می کند و می گوید که حق با تکین است و تصمیم گیری خیلی جرئت می خواهد. صالح می گوید: «پس امشب استراحت میکنیم. چون اگه از ته قلب به این خونه اعتماد نکرده باشی بازی کردن معنایی نداره. » همه مغازه را ترک میکنند و عزیز می ماند. وقتی در مورد این که فریده همراهش نیامد می گوید، صالح می گوید: «مجنون از عشق لیلی، عشق خدارو پیدا کرد. عشقی فراتر از عشق. »
فریده در آتلیه منتظر جان است. جان به خواست فریده برای بلیط به جای دوری گرفته و به دستش می دهد. جان از خواهرش می خواهد که نرود. فریده با بغض می گوید که دیگر جایی برای او نیست و در آغوشش می گیرد.
بولنت به شرکت می رود و کرم به گرمی از او استقبال می کند. کمی بعد سلطان هم از راه می رسد و مدام به روی بولنت لبخند می زند. بولنت از این که او انقدر خوشحال است متعجب و مشکوک می شود.

امیدواریم از مطالعه  خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 157 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 158 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *