خلاصه داستان سریال ترکی وصلت قسمت 100

سلام همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 100 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال وصلت قسمت 100

عزیز حرف های فیرات را باور نمی کند و فیرات توضیح می دهد وقتی مدارک تقلبی را که همان شب به او نشان داده، صالح خودش با دستان خودش مدارک اصل را از گاو صندوقش بیرون آورده و به دست او داده بوده. عزیز ناباورانه آنجا را ترک می کند.
فریده جلوی خانه ی پدربزرگش ایستاده. او فکری می کند و کلیدی را که پدرش به او داده بود را داخل قفل خانه می چرخاند. در باز می شود و فریده وارد خانه شده و با اسباب و وسایلی که روی همه شان را ملافه ی سفید کشیده اند روبرو می شود. کمی بعد چشم فریده به صندوقی می افتد و با هیجان به سمتش می رود. او داخل صندوق کلکسیون نوارهای پدربزرگش را که فائق در موردشان صحبت می کرد را می بیند و سعی در پیدا کردن نوار به خصوصی است که صداهایی می شنود و با ترس و لرز پایین می رود. ناگهان یکی از درها به رویش بسته می شود و فریده با وحشت از خانه بیرون می رود.
عزیز از آلتان می خواهد تا در مورد صالح کالوبر تحقیق کند و به دستش برساند. بعد هم خودش به کتابخانه می رود و کتاب های مربوط به شطرنج عرفا را بررسی می کند تا بیشتر بداند. همان موقع فریده به او زنگ می زند و با صدایی لرزان از او می خواهد خودش را برساند.
وقتی گولتن می بیند سلطان باز هم با غصه توی اتاقش نشسته، به احمد زنگ می زند و از او می خواهد حواسش به سلطان باشد. احمد هم به سلطان زنگ می زند تا همدیگر را ببینند. سلطان قبول می کند که بعد از ظهر به مغازه ی صالح بیاید. احمد خیلی خوشحال می شود و بالا و پایین می پرد!!
کرم به دیدن کمیسر یامور می رود و به او می گوید که دوست دارد در پیدا کردن قاتل پدرش کمکش کند اما یامور از او می خواهد در اینجور مسائل دخالت نکند.
وقتی عزیز از راه می رسد فریده او را به خانه ی پدربزرگش می برد. عزیز با دیدن آن خانه بزرگ تعجب می کند. انها وارد خانه می شوند اما فریده جا می خورد چون جای همه چیز عوض شده و انگار کسی او را تعقیب میکرده. کمی بعد عبدالله نواری به دست فریده می دهد و می گوید: «اینو بدون که تو جان هستی… » فریده لبخند می زند و خیالش راحت می شود چون این دقیقا همان نواری بود که دنبالش میگشته. او از عزیز می خواهد تا دنبال آدرسی که روی نوار است بروند اما عزیز با نگرانی می گوید: «فریده شاید تو به نجمی اعتماد داشته باشی اما اون واسه من یه غریبه ست. من دیگه نمیدونم چی درسته چی غلط. تو باید بری خونه. » اما فریده فورا سوار تاکسی می شود تا دنبال حقیقت برود.
وقتی سلطان از راه می رسد، صالح از احمد می خواهد کمی با سازش برایشان بنوازد. احمد قبول می کند و شروع به خواندن آهنگی می کند. سلطان هم شروع به هم خوانی با او می کند… عزیز که به سمت مغازه ی صالح رفته، با دیدن سلطان که بغض کرده، جلوتر نمی رود.

امیدواریم از مطالعه  خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 100 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 101 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *