خلاصه داستان سریال ترکی کلاغ قسمت ۶۶ + زیرنویس فارسی

پس از رفتن کوزگون، دیلا از اتاقش بیرون می‌آید. فرمان میدانست که دیر یا زود، دیلا و کوزگون باهم روبرو می‌شوند. او می‌خواهد که دیلا برای آن روز خود را آماده کند. آن شب قرار است مجلسی در ویلا برگزار شود که خانواده دیلا نیز دعوت هستند. کوزگون به جهان می‌گوید که حتما باید شب مخفیانه به ویلا بروند و دیلا را نجات دهند. کوزگون فکر می‌کند که فرمان دیلا را به زور آنجا نگه داشته است.
دختری بنام گونش که در محله ی کوزگون تدریس می‌کرد، به ویلای فرمان می‌رود که در راه کوزگون را میبنید و پنهان می‌شود. او وقتی نزد دیلا میرود از کوزگون می‌پرسد که آیا باهم روبرو شدند یا خیر؟ ظاهرا دیلا داستان عشق شان را به گونش تعریف کرده است و حالا گونش در مورد کوزگون کنجکاو است. گونش دخترخاله ی فرمان است که با مادرش آنجا زندگی می‌کنند. خاله ی فرمان که نسه نام دارد، نگران این است که فرمان و کوزگون وارد جنگ شوند. او در این مورد از فرمان خواهش می‌کند کاری با کوزگون نداشته باشد. فرمان می‌گوید که کوزگون برایش در حد دشمن هم نیست..
کوزگون به قبرستانی می‌رود که فرمان گفته یوسف آنجا به خاک سپرده شده. او دستور می‌دهد تا کارهای تشخیص جنازه را انجام دهند. جهان به کوزگون خبر می‌آورد که فرمان تاجر است و صاحب شرکتیست که میخواهد زمین های آن محله را بخرد. آنها سراغ پیرمردی می‌روند که صاحب آن زمین باارزش اَست و به او می‌سپارند تا زمین اش را به آن شرکت ندهد.
کوزگون برای شام به خانه نزد مادرش می‌رود. قمری از اینکه برادرش در دنیای خلاف کار میکند، ناراحت است و برایش قیافه گرفته.
شب می‌شود و دیلا پشت میز در حال حاضر شدن است. گونش از او در مورد عشق واقعی می‌گوید که هیچ زمان تمام نمیشود. آیا عشق دیلا و کوزگون واقعی نبوده؟ دیلا با این حرف ها گرفته می‌شود و جوابی ندارد. علی به همراه شرمین و صدا در راه ویلا هستند. او خبر خوش را به خانواده اش می‌دهد و می‌گوید قرار است دیلا را ببینند. شرمین پنهانی به دستیارش در پیامی می‌فرستد و آدرس ویلا را می‌دهد تا خودش را برای جمع کردن اخبار برساند. قمری که در دفتر است، رفتن همکارش را میبیند.
فرمان مطمئن است که کوزگون خواهد آمد از این رو به دستیارش می‌گوید که حواسش به کوزگون باشد.
کوزگون که از دور خانه را زیر نظر گرفته، متوجه می‌شود امشب جشنی دارند و مهمان ها از در اصلی وارد می‌شوند. کوزگون به نقشه خانه نگاه می‌کند و تصمیم میگیرد از در پشتی وارد شود.
فرمان برای مهمان ها سخنرانی می‌کند و از عشق می‌گوید. مخاطب حرف های او دیلاست. دیلا جلو می‌آید و فرمان حلقه نامزدی را به دست دیلا می‌اندازد و یکدیگر را بغل می‌کنند. شرمین و صدا از دیدن نامزدی دیلا تعجب می‌کنند.. کوزگون که وارد خانه شده، بلاخره پس از یکسال دیلا را میبیند اما در شبی که نامزدی اش است. ناگهان دیلا چشم اش به کوزگون می‌افتد و ماتش می‌زند. گونش و مادرش متوجه حضور کوزگون می‌شوند. دیلا به بهانه ای از آنجا می‌رود تا کوزگون را ببیند. کوزگون در خانه، دیلا را در آغوش می‌گیرد و او را می‌بوسد زیرا بسیار دلتنگ است. او دست دیلا را می‌گیرد و با خود می‌برد.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *