خلاصه داستان سریال حکایت ما قسمت ۲۰۰ + زیرنویس فارسی
فکری و ارسین که حسابی مست کرده اند، در مورد پولها و پنهان کردن آنها با آن دو مرد حرف می زنند. آنها سپس تصمیم میگیرند با هم از رستوران بروند.
باریش و جمیل و زهنی از خانه توفان به خانه فیلیز می روند. جمیل به چیچک که از دست او عصبانی است، در مورد بازداشت شدن توضیح میدهد و میگوید که بخاطر اشتباه توفان بوده است.
باریش با ابراز علاقه کنار فیلیز می آید اما فیلیز به او اهمیتی نمیدهد. فیکو و کیراز پیش زهنی رفته و از اینکه بخاطر آنها و اشتباه فکری بازداشت شده بود از او معذرت خواهی میکنند. زهنی و فیلیز از آنها میخواهند که برای جبران، روی درسشان تمرکز کنند و درس بخوانند. فردا اصرار دارد که به بهانه سر زدن به توفان که تنهاست، پیش او برود. همه مانع او هستند اما فیلیز به طعنه میگوید که برود، زیرا برای توفان فرقی ندارد و میتواند همزمان با تولای و فردا باشد. جمیل برای اینکه فردا نرود ،خودش بلند شده و به خانه توفان می رود تا به تو سر بزند.
باریش فیلیز را صدا زده و از او میخواهد به اتاق بیاید. او بابت اینکه به فیلیز دروغ گفته، عذرخواهی میکند و میگوید که سو تفاهم شده است. فیلیز به حرف او اهمیت نمیدهد و میگوید که بعد از شام قضیه تصمیم طلاقش را مطرح خواهد کرد. باریش عصبی می شود اما چیزی نمیگوید.
صبح، ارسین و فکری در انباری که سگها را در آن نگهداری میکنند، در یکی از قفس ها با زنجیر بسته شده اند. آنها شوکه می شوند و یادشان می آید که با آن دو مرد بیرون آمده بودند. آن مرد ها داخل آمده و به آنها میگویند که تا زمانی که جای مخفی کردن پولها را نگویند در قفس می مانند.
در خانه توفان جمیل با او تمرین میکند تا بتواند جملات و شعرهای غمگین عاشقانه بگوید. و جمیل فیلم او را ضبط کند و برای تولای بفرستند تا او را تحت تاثیر قرار دهند و توفان را ببخشد.
فیلیز و چیچک به رستوران می روند.اولیای مدرسه شب به رستوران دعوت هستند
نجیبه خانم هراسان به رستوران آمده و خبر میدهد که از رستوران شکایت شده است و او از یک آشنا شنیده است که امروز قرار است بازرس بیاید. آنها همگی ترسیده و دست به کار می شوند تا رستوران را حسابی تمیز کنند تا بهانه ای نباشد. زهنی نیز به رستوران آمده و به آنها کمک می کند.
باریش بچه ها را به مدرسه می برد و به رستوران می آید. نجیبه خانم در آشپزخانه موش می بینید و جیغ می زند.هم به دنبال موش می افتند تا او را بگیرند. برای رستوران مشتری می آید و فیلیز با تصور اینکه آنها بازرس هستند، سعی میکند همه چیز را رعایت کند و از آنها سفارش میگیرد .
فکری و ارسین وقتی راه حلی برای فرار پیدا نمیکنند، با فیلیز تماس میگیرند و از او کمک میخواهند. فیلیز میگوید که مشکل آنها برایش اهمیتی ندارد و آنها حتی با پلیس نیز نمیتوانند تماس بگیرند زیرا پلیس دنبالشان است.
ارسین پیشنهاد میدهد که به فیکو و کیراز زنگ بزنند.کیراز مشغول صحبت با زن عمو زهنی است و از او خواهش میکند برای شب به رستوران بیاید تا آنها آشتی کنند. فیکو نیز به عمد جواب ارسین را نمیدهد. آنها کلافه شده و دیگر نمیدانند چه باید بکنند.
در دانشگاه، رحمت میخواهد با دنیز حرف بزند اما دنیز با او بخاطر قضاوت یک طرفه در مورد باریش قهر است . او سپس پیش استاد علی می رود و از او میخواهد دوباره به دانشگاه برگردد. استاد علی که از او نا امید شده، به او سه هفته فرصت میدهد و میگوید که بین او و دختر دیگری به نام پلین، یکی را انتخاب خواهد کرد.او همچنین شرط میگذارد که رحمت نباید در این مدت با دنیز داخل دانشگاه حتی سلام کند. رحمت و پلین با یکدیگر از اتاق استاد علی خارج می شوند. دنیز آنها را دیده و حرصش میگیرد.