خلاصه داستان سریال ترکی گلپری قسمت ۲۶ + زیرنویس و دوبله

شیما منتظر خبر اخراج گلپری است، اما نسلیهان خبر خوبی برای او ندارد. زیرا ساکنین آپارتمان برای بیرون کردن گلپری به توافق نرسیده اند.

حسن موفق می شود که گوکهان را پیدا کند. او با ضمانت گوکهان، از شخصی به نام سعید اسلحه می گیرد. قرار می شود بابت استفاده از آن، ۲۵۰۰ لیر را به طور قسطی پرداخت کند. موقع خداحافظی، گوکهان که نگران او شده می پرسد که اسلحه را برای چه کاری لازم دارد و با چه کسی مشکل دارد. حسن جواب می دهد: «با سگی که به زور از خواهرم سواستفاده کرد و به مامانم چاقو زد. می خوام بکشمش. » گوکهان با اصرار خودش در این کار همراه او می شود.


از طرفی علی همچنان قصد دارد بدریه را بدزدد و سپس با او از مرز رد شود. او در این کار از موحی الدین کمک می خواهد و می گوید: «مشکل پلیس ها نیستن. داداش دخترس. اگه پیدام کنه من رو میکشه. »

در چنین وضعیتی آرتمیس پیامی به گوشی حسن می فرستد و حال او را می پرسد. حسن که سرش گرم پیدا کردن علی است، پیام را می خواند اما جوابش را نمی دهد. آرتمیس با ناراحتی منتظر جواب او می ماند. کادیرهم شب را به خانه اش برمی گردد و روی کاناپه می خوابد. آرتمیس مثل همیشه از دیدن رابطه ی سرد پدر و مادرش غصه می خورد.

حسن در بیمارستان به مادرش و بدریه سر می زند و حواسش به آنها هم هست. سپس با سردار قرار می گذارد و سراغ علی را از او می گیرد و وقتی می فهمد که خبری نیست، از سردار می خواهد در پیدا کردن علی به او کمک کند و برایش خبر بیاورد.

وقتی که حسن بالای سر گلپری است، او به هوش می آید. حسن با خوشحالی مادرش را می بوسد و او را در آغوش می گیرد. کادیر هم بعد از حسن وارد اتاق گلپری می شود و پس از احوال پرسی کردن، درباره ی علی و مراحل قانونی مجازات کردنش صحبت می کند. اما می گوید که بدریه ترسیده و حاضر به همکاری نشده است.

بدریه هنگام مرخص شدن حقیقت را از زیر زبان حسن می کشد و می فهمد که مادرش چاقو خورده است. او با گریه به اتاق گلپری می رود و مادرش را در آغوش می گیرد. گلپری از او می خواهد که به تهدیدهای سلیمان اهمیتی ندهد و واقعیت را برای مجازات کردن علی تعریف کند. بدریه، تحت تاثیر حرف های یعقوب خان و فاطما احساس خطاکار بودن می کند. او با گریه به مادرش می گوید: «پس من چی می شم؟ یه پسر من رو با این حال می تونه دوست داشته باشه؟ نمی گه بی ناموسه؟ » گلپری می گوید: «این فکرهای به درد نخور رو از سرت بیرون کن. تو آینده ی درخشانی داری. عشق یعنی اینکه یکی رو با زخم هاش دوست داشته باشی. تو کاری نکردی که خجالت بکشی. »

کادیر که به رفت و آمدهای زیاد و رفتارهای عجیب حسن مشکوک شده، او را تا دم در بیمارستان تعقیب می کند و گوکهان را در کنارش می بیند.

سردار راننده ی علی را پیدا می کند و خبرش را به حسن می دهد. او هم همراه دوستش، سراغ شریف می رود و کتکش می زند. شریف زیاد زیر مشت های حسن طاقت نمی آورد و زود لو می دهد که علی دوستی به نام موحی الدین دارد و همیشه از او کمک می گیرد. شریف آدرس محل کار موحی الدین را نیز می دهد.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *