خلاصه داستان سریال ترکی گودال قسمت 339

در این مطلب خلاصه قسمت 339 سریال گودال را برای شما عزیزان آماده کردیم ، امیدوارم از مطالعه آن لذت ببرید .

سریال گودال قسمت 199

سریال گودال قسمت 339

یاماچ با روپوش پزشکی مقابل چنگیز می نشیند و با لحن دلسوزانه ای به او می گوید:« آقا چنگیز شما خیلی تحت فشارین. هوشیاریتون برای محافظت از خودش یه شخصیت جدید برای خودش خلق می کنه. چنگیز اردنت، قادر به همه چیز و خیلی قوی. قوی ترین شخصیتی که باهاش رو به رو هستین منم برای همین هم منو بزرگترین دشمن خودتون می دونین. ما نتونستیم هیچ منبعی رو پیدا کنیم که باعث چنین استرسی در شما بشه.» چنگیز که سکوت کرده و با چشمان پر از اشک به حرفهای یاماچ گوش می دهد می گوید:« شاید بخاطر اینه که دخترام دیدنم نمی یان. آخرین بار کی اومدن؟» یاماچ می گوید:« آخرین بار سه سال پیش اومدن. باید بهتون بگم که همه ی خانواده ها شبیه هم نیستن. متاسفانه خانواده ی شما ترکتون کردن.» یاماچ از اتاق بیرون می رود و چنگیز گریه می کند. یاماچ از مرتضی می خواهد که چنگیز را بعد از تزریق آمپولش به نزدیکی خانه اش برساند و بعد از آن را به خدمتکارها که از اهالی گودال اند بسپارد.
آکین برای مراقبت از یاسمین به فرودگاه می رود و او را از طریق آسانسور به پارکینگ می برد و از آنجا هم همراه یاسمین به خانه ی امنی که متعلق به کوچوالی هاست می رود. از طرفی یاماچ و جومالی در ماشین دیگری هستند و آنها هم در فرودگاه به استقبال یاسمین رفته اند. درماشین آنها دختری با روبندی شبیه روبند یاسمین نشسته است. در میانه ی راه افراد سرور به ماشین آنها حمله می کنند و دختر را می دزدند و او را پیش سرور می برند. سرور به اتاق دختر می رود و درحالی که کم کم لباسهایش را در می آورد به او می گوید:« بیا نزدیک دختر خوشگل. ما دیگه محرم محسوب می شیم.» در همین موقع آن دختر که از دخترهای گودال است چاقویش را در قلب سرور فرو می کند و از خانه ی او فرار می کند. در آن طرف یاسمین که حرف زدن به زبان ترکی را خوب بلد است به آکین می گوید که نمی تواند جلوی او نقابش را بردارد و از او می خواهد که بیرون از خانه نگهبانی دهد. وقتی که آکین در باغچه قدم می زند یاسمین برای هواخوری پنجره را باز می کند و آکین ناخواسته چهره ی بدون نقاب یاسمین را می بیند.
گولکان که بیست و چهار ساعت است خبری از پدرش ندارد با نگرانی به اتاق او می رود و چنگیز را روی تخت خواب می بیند. چنگیز بیدار می شود و ناباورانه به گولکان نگاه می کند و از او میپرسد:« اسم من چیه؟» گولکان می گوید:« چنگیز اردنت.» چنگیز از خوشی گریه می کند و گولکان را در آغوش می گیرد.
یاماچ و جومالی به دیدن ندیم می روند تا اسم حسابدار اصلی چنگیز را بفهمند. ندیم ابتدا آنها را بخاطر اینکه یاسمین و آکین را با هم به یک خانه فرستاده اند سرزنش می کند و بعد می گوید:« اولگا حسابدار چنگیزه. ثریا اشراف زاده س و توی مهمونی ها و مراسم ها شرکت می کنه اما اولگا معمولا جایی نمی ره و به شدت ازش مراقبت می شه. اگه اولگا رو گیر بیارید می تونید به حسابهای چنگیز و پولهاش دسترسی پیدا کنید.»
سرن اولگا را به جنگل می برد تا کارش را همانجا تمام کند اما قبل از اینکه بتواند شلیک کند یاماچ به همراه فرهاد از راه می رسد و جلوی او را می گیرد. یاماچ از اولگا می پرسد که چنگیز پولهایش را کجا قایم می کند و اولگا که جرات جواب دادن ندارد سکوت می کند اما بی اختیار نگاهش مدام به کیفش می افتد. یاماچ کیف او را باز می کند و دفترچه ی حساب و کتابهایش را برمی دارد. یاماچ از سرن می پرسد:« اولگا باهات چیکار کرده؟» سرن جواب می دهد:« بابامو کشته.» یاماچ به او اجازه می دهد انتقامش را بگیرد و خودش آنجا را ترک می کند. سرن به اولگا شلیک می کند و به او می گوید:« از خدا خواسته بودم تا انتقام بابامو نگرفتم منو پیشش نبره.» اولگا تا نفس آخر زیر لب می گوید:« کار من نبود. ثریا..کار ثریا بود.» سرن که کاملا گیج شده داد می زند:« نکنه دارید با من بازی می کنید. این یعنی چی؟»
یاماچ با دفترچه ی اولگا به قهوه خانه می رود و همان موقع پست چی دو پاکت برایش می آورد. یاماچ آنها را باز می کند و با یک دسته ی کوچک از موهای نهیر و یک دسته از موهای افسون مواجه می شود.
نهیر در انبار ناشناسی به یک صندلی بسته شده و آبی که رسانای جریان برق است کم کم به پاهایش نزدیک می شود و افسون هم در انبار دیگری به تخته ای بسته شده و دو اره ی بزرگ به آرامی به سمت بدنش حرکت می کنند. گولکان با یاماچ تماس می گیرد و می گوید:« دو تا چیستان ازت می پرسم. جواب یکیش تو رو به نهیر می رسونه و جواب اون یکیش به افسون. فرض کنیم جوابها رو پیدا کردی، همزمان چجوری می تونی هر دوشونو نجات بدی؟» جومالی دفترچه یادداشتی برای نوشتن چیستانها آماده می کند و گولکان معمایش را می گوید:« اون ژولیت، تو رومئو. عاقبتتون چی می شه؟ نمایش داره شروع می شه. اگه می خوای صحنه رو پیدا کنی؛ اگه منو بچرخونی من همه چیزم و اگه از وسط نصفم کنی هیچ چیزم.» او معمای دوم را هم می خواند:« بازار و بازارچه ای نداره، آمدی داره و رفتی نداره. شن نیست. نمک نیست. اون پودری که بعد از بریدن می یاد بیرون قبول نیست. کسایی که تو محضر عقد می کنن اول اونجا رو نگاه می کنن، زنده اش بورک دوس داره و مرده ش بوی دریا می ده.»

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان  سریال گودال قسمت 339 لذت برده باشید. در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال گودال قسمت 340 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *