خلاصه داستان سریال تلخ و شیرین قسمت۷۶ + زیرنویس و دوبله

آهنگ جدید زینب که بوراک در کافه از آن فیلم برداری کرده بین همه پخش شده و حسابی طرفدار پیدا کرده. همه در مورد آن صحبت می کنند و تارکان می گوید که زینب به زودی معروف خواهد شد.

تارکان و بقیه ی بچه ها با تشویق های حیات خانم کمپینی به اسم “کمک به مدارس محروم” تشکیل داده اند که کتاب و پول جمع می کنند و آنها را به مدارس محروم هدیه می کنند. وقتی شریف از این کار مطلع می شود سعی می کند از کار آنها جلوگیری کند. و به حیات می گوید: «بدون اطلاع من کمپین تشکیل داده اید و دانش آموزان شما به اسم مدارس پول جمع می کنند و به جیب می زنند! » حیات می گوید: «من به آنها اعتماد دارم. » ولی شریف که به هیچکس اعتماد ندارد می گوید: «اگر مشکلی پیش بیاید تقصیر شماست! »

اورهان به بچه ها می گوید: «بهتر است کتاب هایی که خواندنشان برای دانش آموزان خوب نیست جدا کنیم و بفروشیم و کتاب های جدید مناسب بخریم. » همه از این پیشنهاد استقبال می کنند و کنار خیابان بساط کتاب فروشی درست کرده و مشغول فروختن می شوند. ولی مامورین سدمعبر همه ی کتاب ها را جمع کرده و با خود می برند.

از آن طرف از شهرداری به شریف اطلاع می دهند که دانش آموزانش قانون شکنی می کنند. شریف با خوشحالی این خبر را به حیات می دهد. ولی حیات که به بچه ها اعتماد دارد باورش نمی شود. به دفتر آقای شریف می رود و می بیند که شریف همه ی کلاس را جمع کرده تا توبیخشان کند. حیات از شریف می خواهد که به بچه ها اجازه دهد تا کارشان را توضیح دهند ولی او می گوید: «اینها همه کلاه بردار هستند و باید به کمیته ی انضباطی بروند. » در همین حال وزیر آموزش و پرورش به مدسه زنگ می زند و از شریف به خاطر این کمپین تشکر می کند و تقدیرنامه ای هم به او تعلق می گیرد. شریف می گوید که کمپین را خودش تاسیس کرده و به اجرای آن نظارت کامل داشته است! و بدون عذرخواهی و تشکر بچه ها را به کلاس می فرستد. حیات خانم خوشحال از موفقیت دانش آموزان آنها را تشویق می کند.

مرحله ی اول تست بازیگری تمام شده. و گروه تئاتر شامل کورای و سودا، گزیده و بوراک، ندیم و آسیه و امل و تارکان انتخاب شده اند. بیتا پیشنهاد می دهد موضوع نمایش عاشقانه باشد. شریف کورای را به عنوان رومئو و گزیده را به عنوان ژولیت انتخاب می کند و نقش های فرعی را به بقیه می دهد. سودا و بوراک و تارکان از این انتخاب ناراحت می شوند.

در حیاط مدرسه، سودا به کورای می گوید: «باورم نمی شود برادر تو باعث به هم خوردن عروسی خانم معلم شده باشد. و معلوم است که به خاطر عذاب وژدان می خواهد با او ازواج کند. » کورای می گوید: «نه! برادرم واقعا حیات را دوست دارد. » و در مقابل سوال گزیده که می پرسد از صدری چیزی فهمیدید؟ کورای می گوید که صدری مشروب خورد و از حال رفت و نتوانست چیزی بگوید.و بعد از رفتن گزیده به سودا می گوید که نباید حیات خانم خبر داشته باشد چون عروسی به هم می خورد. ولی از چهره ی کورای مشخص است که مردد مانده تا چه کند.

روز عقد حیات و فلاح فرا رسیده و همه با خوشحالی آماده می شوند. دانش آموزان حیات خانم هم دعوت شده اند.

امل که از دست تارکان به خاطر توجه به گزیده ناراحت است به او بی محلی می کند. و کورای در درونش جنگی به پا شده است. در این هنگام حیات و فلاح با ماشین محبوب حیاط خانم “جوجو” از راه می رسند. کورای به طرف آنها می آید و بعد از اینکه نگاه معناداری به برادرش می اندازد رو به حیات خانم می گوید: «می خواهم چیزی به شما بگویم. »

 

GUN AY

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *