خلاصه داستان سریال حکایت ما قسمت ۱۵۴ + زیرنویس و دوبله

شب وقتی همه در خانه دور هم جمع هستند، باریش اعلام میکند که فردا قرار است او و فیلیز ازدواج کنند. همه از این اقدام ناگهانی شوکه می شوند. آنها به شرایط اخیر و مشکل فیلیز فکر میکنند. کمی بعد، هر یک به بهانه ای بیرون می روند تا با باریش صبحت کرده و علت این کار او را بفهمند. همچنین در مورد نقشه تبرئه کردن فیلیز صحبت کنند. فیلیز در خانه با زینب مانده است. او که متوجه رابطه بد بین او و حکومت شده است ، از او سوال میکند. زینب میگوید که فکر میکند حکمت دیگر او را دوست ندارد. فیلیز با زینب صحبت کرده و او را دلداری میدهد و میگوید که از او و بردار زاده اش حمایت میکند.
آنها به قهوه خانه می روند و سلیم نیز به آنجا می آید. سلیم خبر میدهد که با پیدا کردن مدارک باید بتوانند آنها را از خانه نهال پیدا کنند. فکری میگوید که این کار را انجام خواهد داد. باریش نیز رمز گاو صندوق خانه را به او میدهد. آنها به ای فردا نقشه هایشان را می‌کشند و به خانه برمی‌گردندند. فیلیز فکر میکند که آنها در حال تدارک سوپرایزی برای فردا هستند.
نیمه شب رحمت خواب دنیز را میبیند و با گریه از خواب می پرد. او به هال رفته و فیلیز را می‌بیند که هنوز بیدار نشسته و استرس فردا را دارد. او با فیلیز صحبت میکند و به او دلداری میدهد تا برای فردا با حس خوب آماده باشد.
صبح، فکری و فیکو و عصمو به خانه نهال می روند. نهال که در حال وعده دادن به ساواش برای رفتن به آمریکاست، از دیدن آنها عصبی شده اما نمی‌تواند آنها را بیرون کند، زیرا ساواش میخواهد با عصمو بازی کند. بچه ها با یکدیگر بازی میکنند و وقتی حواس نهال پرت می شود، فکری به اتاق رفته و از گاوصندوق مدارک را برمیدارد. کمی بعد، حکمت به آنجا آمده تا به بهانه بردن بچه ها، با نهال صحبت کند. او با عصبانیت نهال را بخاطر اینکه برای خواهرش پاپوش درست کرده است ملامت میکند. او به عمد از نهال حرف میکشد و صدای او را ضبط میکند. سپس می رود.
چیچک و تولای به همراه خاتون به شرکت آقا صدری می روند. آنها آقا صدری را مجبور میکنند که کارگاه را به آنها نشان دهد. خاتون در اتاق صدری میماند و مدارک لازم را از اتاق او برداشته و بعد از اتمام کار برمیگردند.
باریش به خانه رفته و فیلیز را با خودش به خانه جدیدشان می برد. از طرق تشریفات مجالس برای آماده کردن خانه آمده اند تا آنجا را تزیین کنند و برای شب آماده شود. لباس عروس فیلیز نیز می رسد و آرایشگر نیز به خانه آمده تا همانجا او را آماده کند. وقتی توفان به خانه می آید تا با باریش حرف بزند، فیلیز به آنها شک کرده و مطمئن است که چیزی را از او پنهان کرده اند. اما دعا میکند که در مورد سوپرایز باشد و اتفاق بدی در کار نباشد. باریش برای اینکه حواس فیلیز پرت شود، او را به اتاق برده و از او میخواهد که یک آرزو بکند و تا شب به او بگوید تا باریش آرزوی او را برآورده کند.
همگی با خوشحالی به سمت دفتر سلیم می روند تا مدارک را تحویل دهند. همکار سلیم که جاسوس نهال است، وقتی متوجه ماجرا می شود، با نهال تماس میگیرد و به او خبر میدهد که خانواده فیلیز در حال جمع آوری مدارک بر علیه او هستند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *