خلاصه داستان سریال حکایت ما قسمت ۱۶۰ + زیرنویس و دوبله
نهال که میداند بچه ها دروغ نمیگویند، آنها را که به پارک رفته اند تعقیب کرده و پنهانی به عصمو نزدیک می شود و از او در مورد باریش می پرسد. عصمو میگوید که باریش در خانه است. نهال با حرص به سمت خانه می رود. جمیل که در کوچه است او را میبیند و سعی میکند آرامش کند اما بی فایده است. نهال با شکستن شیشه وارد خانه شده اما باریش را نمیبیند. او با تهدید میگوید که مطمئن است باریش زنده است و این را ثابت میکند. حمیل سعی دارد او را آرام کند و از همکارش میخواهد او را به خانه اش برساند. جمیل شیشه خانه را تعمیر میکند و به فیلیز چیزی در این مورد نمیگوید.
در هتل، مردی به نام کرم از طرف بیمه آمده تا برگه های را به فیلیز بدهد تا بخاطر مرگ همسرش امضا کند. فیلیز از اینکه این مسأله مقابل رییس و مدیر هتل مطرح می شود، شوکه و معذب می شود. او برگه ها را با اکراه امضا کرده و فوری می رود. رییس و مدیر هتل که میفهمد فیلیز بیوه است، به او تسلیت میگویند.
مروه که آدرس خانه نهال را پیدا کرده است، بعد از اینکه باریش از خانه بیرون می رود، پنهانی به سمت خانه نهال می رود. او متوجه می شود که نهال و پسرش به آمریکا نرفته اند و همچنین قصد رفتن نیز ندارند. او همچنین میفهمد که آنها به پرستار کودک نیاز دارند زیرا پرستار ساواش قصد رفتن دارد.
باریش وقتی به خانه برمگیردد و میفهمد مروه بیرون رفته , عصبانی می شود. او با اداره پست تماس گرفته و با دادن نام مروه، آدرس ثبت شده او را پیدا میکند. همان لحظه مروه به خانه می آید. باریش با عصبانیت یا او دعوا میکند. مروه به عصبانیت او اهمیت نداده و به باریش میگوید که نهال و ساواش از استانبول نرفته اند. باریش شوکه شده و حرف او را باور نمیکند. او از مروه میخواهد که این موضوع را به فیلیز نگوید.
شب در خانه فیلیز، به پیشنهاد باریش همه اعضای خانواده را برای شام دعوت میکند. یک دسته گل از طرف کرم ، برای فیلیز می آید. باریش غیرتی و عصبانی می شود و فیلیز او را آرام میکند. باریش از اینکه همه فکر میکنند فیلیز مجرد است عصبانی است. وقتی همه مشغول شام هستند، مروه به اتاق رفته و با شخصی که رابطه دارد تماس گرفته و از او برای کاری کمک میخواهد. دوست او، مردی سن بالا و متاهل و بچه دار است.
در خانه نهال با کرم نشسته است و کرم به او میگوید که دسته گل را ارسال کرده است. نهال میگوید مطمئن است که باریش پیش فیلیز است و با دیدن دسته گل عصبی می شود. او از کرم میخواهد که از این به بعد به هتل رفته و به فیلیز نزدیک شود تا از این طریق باریش را به هتل بکشانند و گیر بیندازند.
صبح، بعد از اینکه فیلیز سرکار می رود، مروه به باریش پیشنهاد میدهد که به او کمک میکند تا از شر نهال خلاص شود، و در ازای آن باریش نیز به او کمک کند تا پدرشان را پیدا کنند. باریش که حرف مروه را باور ندارد، از او میخواهد با یکدیگر دم خانه نهال بروند، آنها داخل ماشین نشسته و نهال و ساواش را میبینند. باریش شوکه و مستأصل می شود. وقتی نهال داخل خانه می رود، مروه به باریش میگوید:«کمکت میکنم.» و از ماشین پیاده شده و سریع خودش را دم خانه نهال می رساند. باریش نمیتواند مانع او شود. مروه در می زند و نهال در را باز میکند.