خلاصه داستان سریال حکایت ما قسمت ۱۷۵ + زیرنویس و دوبله

۹pp_hHXpCSY
پلیس، همه را برای بازجویی به کلانتری برده و باریش مستقیم به دادسرا منتقل شده تا به زندان برود.
در کلانتری، پلیس یکی یکی همه را بازجویی میکند. فکری به دنبال پدربزرگ حکمت میگردد تا از او امضای انتقال وراثت بگیرد. رحمت از اینکه فکری در این وضعیت به فکر پول است، از دست او عصبانی می شود. پلیس دیگری در اتاق، مشغول بازجویی از فیلیز است. فیلیز میگوید که تا امروز نمی‌دانسته که باریش زنده است و خودش یک ربع قبل از آمدن پلیس، باریش را که سر زده به رستوران آمده بود دیده است. پلیس در مورد حاملگی او سوال پرسیده و فیلیز میگوید که قبل ازدواج حامله بوده و برای همین سریع عقد کرده اند. او به پلیس میگوید که همه چیز زیر سر نهال، همسر سابق باریش است و او به فیلیز تهمت زده و قصد به زندان انداختن او را داشته، و باریش به همین خاطر ناچار به مردن ساختگی خودش شده است. او از پلیس میخواهد که او را باور کرده و کمکش کنند. پلیس به او میگوید که با قاضی صحبت کرده و سعی میکند قضیه را درست کند. فیلیز امیدوار می شود.
او از اتاق بیرون آمده و چیچک میگوید که طبق قرارشان، همگی گفته اند که باریش را تا امروز ندیده بوده و از زنده بودنش خبر نداشته اند. رییس جمیل به او میگوید که در صورتی که مشخص شود او از زنده بودن باریش خبر داشته، از کار تعلیق و مجازات می شود. جمیل هول شده و دیدن باریش را انکار میکند.
دم در کلانتری، فیلیز نهال را دیده و آنها بحثشان می شود. فیلیز به نهال میگوید که او نمی‌تواند مانع با هم بودن او و باریش بشود و به زودی خودش و ثروت، به جای باریش به زندان خواهند رفت.
فیلیز و بچه ها همگی به خانه می روند. دنیز از رحمت میخواهد که با او برود، اما فیلیز نیز از رحمت میخواهد که در این وضعیت و با این اتفاقات، او و بچه ها را تنها نگذارید. دنیز طلبکارانه از رحمت میخواهد که بین او و خواهرش یکی را انتخاب کند. رحمت که دیگر به ستوه آمده، به دنیز میگوید که میخواهد پیش خواهرش بماند. آنها با یکدیگر بحث کرده و جدا میشوند.
در خانه، فیلیز از توفان میخواهد که یک وکیل با دستمزد پایین برای باریش پیدا کند. توفان وکیل خودش را که پیرمردی از اهالی محله است، معرفی میکند. او سراغ وکیل می رود تا با او صحبت کند. فیلیز نیز به چیچک میگوید که از فردا سراغ کارهای رستوران بروند تا بتوانند خرج زندگی و قسط بیمه را بدهند.
فیلیز به زندان به دیدن باریش می رود. او از پشت شیشه با باریش صحبت میکند. باریش از او میخواهد که مراقب خودش و بچه داخل شکمش باشد و به هیچ‌ چیز فکر نکند. فیلیز امیدوار است که یه زودی باریش از زندان بیرون بیاید.
در خانه، مادر جمیل با او بحث کرده و باز هم میگوید که چیچک را به عنوان عروس قبول ندارد. جمیل عصبی شده و با او دعوا میکند. کمر مادرش ناگهان میگیرد و جمیل هول می شود. او با چیچک تماس گرفته و از او میخواهد که برای کمک پیش مادرش بیاید، زیرا خودش باید به اداره برود.چیچک بعد از برگشتن فیلیز به رستوران، به خانه پیش مادر جمیل می رود.
در دانشگاه، دنیز وقتی رحمت را می‌بیند، به عمد به یکی از پسرها نزدیک شده و گرم میگیرد. رحمت که به اندازه کافی تحت فشار است، عصبی شده و ناگهان به آن پسر حمله کرده و او را کتک می زند.حراست دانشگاه آمده و رحمت را جدا می‌کند. استاد علی وقتی ماجرا را می‌فهمد، پیش رحمت آمده و با عصبانیت از او میخواهد که یک هفته به استراحت برود و دانشگاه نیاید.
در رستوران، توفان به همراه وکیل پیش فیلیز می آید. فیلیز هرچه به وکیل میگوید تو با خونسردی میگوید که همه چیز حل می شود. فیلیز نگران انتخاب وکیل است، اما توفان به او میگوید که با بودجه آنها بهتر از این گیرشان نمی آید.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *