خلاصه داستان سریال حکایت ما قسمت ۹۰ + زیرنویس و دوبله

باریش با عصبانیت به سمت شرکت پدرش می رود و در آنجا با او دعوایی حسابی می کند. پدرش می گوید: «این کار من در واقع خوبی به تو است که تو را از آن محله و آدم هایش دور می کنم». باریش همه چیز را به هم ریخته و از آنجا می رود.
فیلیز فکرش مشغول است و در خانه با تولای در مورد این اتفاق صحبت می کند. او استرس دارد و می خواهد او هم پیش پدر باریش برود تا شاید بتواند این موضوع را حل کند. اما گوشی اش زنگ خورده و از کلانتری به خاطر کار فیکو احضار می‌شود. او به کلانتری می رود و وقتی متوجه می شود که فیکو چه کرده، از دست او عصبانی می شود. به مادر عایشه نیز اطلاع می دهد اما وقتی او به آنجا می آید، معلوم می شود که مادرش نیست و فقط زنی است که از او نگهداری می کند زیرا پدر عایشه در زندان است و کس دیگری را ندارد. اما او نیز از دست عایشه به ستوه آمده و دیگر نمی خواهد عایشه را نگه دارد. خطر برای جمیل رفع شده ولی نزدیک بود که جانش را از دست بدهد. او از فیکو شکایت نمی کند.
باریش با ناراحتی پیش فیلیز آمده و با شرمندگی ماجرا را به آنها می گوید. همگی تصمیم می گیرند دنبال کار بروند و هر طور شده پول برای گرفتن خانه جور کنند. باریش قول می دهد که در این دو سه روز مهلت قانونی، کاری انجام دهد.
شب عایشه با گریه به خانه فیلیز می آید و می گوید که مادرش او را از خانه بیرون کرده و او را نمی خواهد. فیلیز و باریش او را به خانه می برند اما مادرش که مست است و حال خوبی ندارد، او را پس می زند. فیلیز برای شب عایشه را به خانه خودش می‌برد.
پدر باریش به خاطر رفتار او لج کرده و قبل از پایان مهلت سه روزه، از طریق وکیل کارها را تسریع کرده و وکیل صبح زود با پلیس دم خانه فیلیز می روند و آنها را بیرون می کنند. باریش و رحمت هرکاری می کنند نمی‌توانند جلوی وکیل و پلیس ها را بگیرند و آنها تمامی وسایل خانه را تخلیه و گوشه کوچه می‌ریزند. آنها همچنین به خانه باریش نیز می روند و آنجا را هم تخلیه می کنند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *