خلاصه داستان سریال دستم را رها نکن قسمت ۱۱۱ + زیرنویس و دوبله

جنک در رویای خود در حالت بیهوشی، میبیند که با دسته گل به خانه آزرا رفته و منتظر حاضر شدن اوست تا به خانه فریده خانم، طبق قرار شام بروند. او حلقه ازدواج را در آورده و به آزرا پیشنهاد ازدواج میدهد. آزرا با خوشحالی قبول میکند.
جنک در اتاق عمل است. قلب او می ایستد و او را احیا میکنند. ملیس و آزرا سریع خودشان را به بیمارستان می رسانند. آنها به سالن انتظار می روند و فریده خانم، سراب خانم و آردا را می‌بینند. حال فریده خانم بد شده و سراب نیز به شدت گریه میکند. فریده خانم میگوید :«تا وقتی که خونش تموم شه، خون بچم ریخته شده. خیلی زجر کشیده. دکترا گفتن امیدتون به خدا باشه و مایوس نشید.»
سراب خانم با گریه میگوید:« به من زنگ زده بود و گفت مامان امشب برات سوپرایز دارم. سوپرایزت این بود ؟« آزرا که دیگر طاقت ندارد از جمع جدا شده و در سالن، روی زمین نشسته و از ته دل گریه میکند.
در خانه مسعود و هولیا، سومرو و عظمی مهمان رفته اند. مسعود در جمع میگوید که قرار است با عظمی کار ساختمانی جدیدی را شروع کند. هولیا که با این مسأله مخالف است، متوجه می شود که بی خبر از او آنها با یکدیگر صحبت کرده و قرار گذاشته اند. وقتی او برای چای ریختن به آشپزخانه می‌رود، سومرو با کنایه به مسعود میگوید:« زن آدم پولدار بودن همینه. بدون مشورت باهاش نمیشه کاری کرد». مسعود نیز به عمد بخاطر اینکه سومرو در مقابل آزرا کم آورده، به او کنایه می زند. او آزرا را پولدار خطاب میکند. سومرو از این حرف حرصش گرفته و میگوید :«من و عظمی با هم، چهل درصد از سهام شرکت چلن رو داریم که تقریبا نصف سهام هست.کار چلن ها تمومه.» مسعود میگوید :«اما تو یه چیزی رو در نظر نگرفتی، اونم اینکه اونها یه خانواده هستن و به هم وابسته ان. اما سهام های جدای تو و عظمی تو این وضعیت خیلی به درد نمیخوره.» سومرو ناگهان دست عظمی را گرفته و میگوید:« از کجا میدونید من و عظمی یه خانواده نمیشیم؟ راستش خیلی وقته می‌خواستیم اما وقت نشد با جزییات حرف بزنیم.» او با چشمانش مدام به عظمی اشاره میکند که چیزی بگوید. عظمی به اجبار مجبور می شود حرفهای سومرو را تایید کند. کمی بعد، خبرنگاران با عظمی تماس گرفته و خبر تصادف جنک را به او میدهند.
سومرو به جانسو که به همراه پدرش در کافه است نیز، خبر تصادف جنک را می دهد.
در بیمارستان پلیس پیش خانواده آمده و در مورد تصادف، میگوید که احتمال می‌دهند فرد دیگری همراه جنک در ماشین بوده. ملیس و آزرا متوجه می شوند که آن فرد به احتمال زیاد قدیر بوده است . آزرا با خودش فکر میکند کاش قدیر چنین بلایی سر جنک نیاورده باشد. ملیس با قدیر تماس میگیرد اما او جواب نمی‌دهد. قدیر، بیهوش گوشه خیابان افتاده‌ است. پلیسها که دوباره برای سر زدن به صحنه تصادف می آیند، قدیر را کمی آنطرف تر پیدا می‌کنند.
یکی از پرسنل بیمارستان،وسایلی که همراه جنک بود را به سراب خانم میدهد. سراب در حال نگاه کردن به وسایل، جعبه حلقه را میبیند و آن را باز میکند.او جا خورده و با خودش می‌گوید :«سوپرایزت این بود ؟ انقدر دوستش داری ؟ منو ببخش پسرم. آرزوهاتو نابود کردم منو ببخش.» فریده خانم و ملیس با دیدن حلقه بیشتر گریه میکنند. فریده خانم حلقه را برداشته و سمت آزرا که آن طرف تر ایستاده می رود و حلقه را بدون هیچ حرفی به او میدهد. ازرا با دیدن حلقه دگرگون می شود و همچنان گریه میکند.
کمی بعد، سومرو و عظمی خودشان را به بیمارستان می رسانند. سومرو پیش سراب مینشیند و به او سر سلامتی میدهد. او وقتی بین حرفهای سراب می شنود که جنک قصد حلقه دادن به آزرا را داشته، از شدت حسادت دوباره شروع به حرف زدن کرده و از آزرا بدگویی میکند. او آزرا را نحس و عامل این حادثه دانسته. سراب از دست سومرو و حرفهایش عصبانی شده و با او دعوا میکند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *